سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور
شرکت سهامی فرش روزی بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده فرش دستباف ایرانی بود، امروز اما در سکوتی سنگین تنها خاطرات افتخاراتش در دل اسناد خاکخورده باقی مانده است. چه شد که این نماد ملی و اقتصادی به این حال و روز افتاد؟ شرکت سهامی فرش ایران در سال ۱۳۱۴ با این هدف: «تثبیت جایگاه جهانی فرش ایرانی و ارتقای کیفیت تولید و توسعه صادرات» و با هویتی دولتی آغاز به کار کرد. از همان آغاز، نهفقط یک نهاد اقتصادی بلکه بازوی فرهنگی دولت در بازاریابی بینالمللی برای فرش ایرانی بود. در دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی، به یکی از موتورهای محرک تولید فرش کشور بدل شد؛ تولیدی که گاه از مرز ۵۰ هزار مترمربع در سال عبور میکرد. اقداماتی از جمله بافت بزرگترین فرشهای دستباف جهان و تولید برخی از باکیفیتترین فرشهای سنتی ایرانی، نام این شرکت را در میان کلکسیونرها، بازارهای اروپایی، عربی و آسیایی بهعنوان یک نشان استاندارد ملی مطرح کرد. اما چه شد؟ مسیری که با افتخار شروع شده بود، چگونه به اینجا رسید؟ برخی از کارشناسان معتقدند که تراژدی واگذاریها، سوءمدیریتها، انجماد تولید و فساد پنهان و پیدا این مجموعه را به رکود کشانده است.
یکی از شعب تولید شرکت سهامی فرش ایران؛ مقابل ساختمان، بافندهای کلافه و خشمگین نشسته؛ فریاد میزند، دستش را تکان میدهد و از ته دل میگوید: «پول نیست؟ پس فرش من رو بدید ببرم!» کارمند شعبه با شرمندگی پاسخ میدهد: «به خدا از تهران چیزی نفرستادن… لیست رو هر ماه میفرستم، اما میگن بازار خرابه، فروشی نیست، پول نیست…» و پشت این واژهها، ازبینرفتن اعتماد و امید موج میزند. همان کارمند میگوید: «پولی که میاد حتی کفاف ۱۰ بافنده رو هم نمیده. مجبوریم فقط طلبهای قدیمیتر رو بدیم.» سرها پایین، چهرهها درهم و جملهای که در فضای شعبه میپیچید: «وضع خرابه… وضع ما خرابتر!» در همان حوالی، مرد سالخوردهای با تسبیحی در دستش نشسته، نظارهگر این بگومگوها؛ فقط سری تکان میدهد و میگوید: «اون زمان هم گل و بلبل نبود، ولی اینجوری هم نبود… لعنت بر باعث و بانی این وضعیت.» اینجا تهران، دفتر مرکزی شرکت سهامی فرش است؛ همان عمارت معروف، بزرگ اما بیروح، شبیه استخوانی مانده از بدنی فرسوده. در گوشهای از فروشگاه جمعی از کارکنان نشستهاند در سکوت. پاسخ سؤالات خبرنگار را نمیدهند. یک نفر میگوید: «دو ماهه حقوق نگرفتیم. قبلاً حداقل مساعده میدادن، الان حتی اونم نه… ما باید فتوسنتز کنیم؟» همه میخندند؛ خندهای تلخ و عصبی. یکی دیگر میگوید: «همین پارسال، چهار ماه عقب افتاد. امسال شاید رکورد بزنیم.»
در اسناد بانک مرکزی، شرکت فرش، یکی از بزرگترین بدهکاران مؤسسه اعتباری ملل معرفی شده
سؤال اینجاست: «درآمد املاک فروختهشده این شرکت در مزایدههای موسسه اعتباری ملل کجا رفته؟
نشانهها داد میزنند…
در اسناد بانک مرکزی، شرکت سهامی فرش ایران، یکی از بزرگترین بدهکاران مؤسسه اعتباری ملل معرفی شده. اما سؤال اینجاست: «درآمد املاک فروختهشده این شرکت در مزایدههای موسسه اعتباری ملل کجا رفته؟ اگر سرمایهگذاری شده، چرا نشانههای آن دیده نمیشود؟ اگر هزینه شده، چرا بافنده و کارگر حقوق نمیگیرد؟ اگر توسعه اتفاق افتاده، پس چرا فقط «فروشگاهی در تجریش» و «ادعای اقداماتی در کارخانه کرج» باقی مانده؟ نمایشگاهها چه شدند؟ صادرات چه شد؟ افتخار گذشته کجاست؟» با بررسی وبسایت رسمی شرکت سهامی فرش ایران در سه سال گذشته، ردپای شرکت را فقط در دو نمایشگاه استانی میتوان یافت. همین و بس. مسیر بعدی گزارش ما هم مشخص است: بازدید میدانی از کارخانه کرج و فروشگاه تجریش. پشت این دو ویترین چیست؟ سرمایه یا تنها مشتی خاک روی امید؟
لاکچری روی زخم، دود از ریسندگی
نامش شرکت سهامی فرش ایران است، اما تابلوی فروشگاه تجریش چیز دیگری میگوید: «شرکت فرش ایران»؛ گویی حتی از نام تاریخیاش هم خجالت میکشد. از ایستگاه مترو تا آدرس فروشگاه، راهی پُر از سردرگمی بود؛ حتی با نقشه. هیچ نشانی از یک فروشگاه ملی دیده نمیشد. بله، اصل ساختمان بهنام مؤسسهای بود که شرکت سهامی فرش ایران را به زیر کشیده بود. بالاخره آن را پیدا میکنیم، بنایی با چیدمانی مجلل، نورپردازی شیک و فضای چشمنواز؛ اما تهی. از فروشگاه فردوسی و دلیل تغییر مکان میپرسیم، پوزخند میزند: «اونجا فروشگاه اصلیه. اینجا فقط ظاهرش بهتره، ولی فروش؟ معلومه که نه!» گفتند طبقه سوم فرشهای عشایری دارند؛ خلوت، ساکت، بیرمق و حرفی که از دل برمیآید: «مردم دیگه به فرش اهمیت نمیدن، ما هم از فروش زیاد این فروشگاه را نزدیم! حرف زیاده… اینجا مشکل زیاد داریم.» و سؤال همچنان پابرجاست: «اگر اینجا قرار بود نماد تحول باشد، چرا حتی هزینه اجارهاش هم درنمیآید؟ و چرا هیچکس پاسخگو نیست؟»
از ملیگرایی اقتصادی تا پرچمداری هنری
وقتی شرکت سهامی فرش ایران، در دهه ۷۰ و ۸۰ شمسی، یکی از ستونهای اقتصاد هنری کشور در زمینه فرش دستباف بود، کسی گمان نمیبرد سرنوشتش به تیغ بیرحم واگذاری گره بخورد؛ اما دهه ۹۰ شمسی دهه انحطاط تدریجی بود. شرکت دیگر آن شور و شکوه سابق را نداشت. تولید افت کرد. صادرات کاهش پیدا کرد. بازار داخلی بیرمق شد و دولت -مثل همیشه در چنین موقعیتهایی- راهحل «خصوصیسازی» را بهجای درمان ریشهای، انتخاب کرد. در سال ۱۳۹۲ خبر «در راستای اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی مالکیت شرکت سهامی فرش ایران با حفظ تمامی فعالیتهای خود، از دولت به بانک تجارت واگذار شد.» این شروع اما پایانی مشخص نداشت.
این خصوصیسازی که بهعنوان بخشی از رد دیون دولت به بانک تجارت انجام شده بود، نه با هدف نجات که بیشتر شبیه یک راهکار ضربالاجل بود. بدون زیرساخت مناسب، بدون انتقال تجربه مدیریتی، بدون نظارت مؤثر. فرش ایران را از دولت گرفتند و به دست کسانی سپردند که عشق به فرش نداشتند. نتیجه چه شد؟ آخرین نشانهها گویای آن است که جریان عظیم تولید خوابید، سالنها خاموش شد، بافندهها یکییکی بیکار شدند و برند ملی شرکت سهامی فرش ایران به یک تابلوی قدیمی تبدیل شد. شرکت سهامی فرش ایران علاوهبر همه ابعاد مهم هنری، فرهنگی و اقتصادیای که داشت، بهعنوان حامی بخش مهمی از اشتغال قالیبافان در حدود ۳۰ منطقه از کشور فعالیت داشت. طبق آمار تعداد شعب شرکت سهامی فرش ایران در اوایل دهه ۶۰ به بیش از ۵۰ شعبه و تعداد قالیبافان آن به بیش از ۳۰ هزار نفر میرسید. آماری که امروز به ۲۲ شعبه رسیده که برخی از آنها نیمهتعطیل است و تعداد بافندگانش که نهایتاً به هشت هزار نفر برسد. درواقع، خصوصیسازی که باید شرکت را احیا میکرد، عملاً آن را به باتلاق بلاتکلیفی کشاند.
اهلیت، قربانی اصلی خصوصیسازی
در قصه پرغصه خصوصیسازی شرکت سهامی فرش ایران، یک واژه طلایی گم شد: «اهلیت». از همان ابتدا که دولت تصمیم گرفت بار این شرکت را از دوش خود بردارد، شرط اهلیت از روی میز کنار رفت؛ و چه بهای سنگینی برای این مسئله پرداخته شد. شرکت سهامی فرش ایران در چهار سال تصدیگری بانک تجارت ضعیفتر از گذشته شد و با مشکلات شدید کمبود نقدینگی نیز مواجه بود. به امید رهایی از بحران به مؤسسهای بانکی واگذار شد. اتفاقی که تکرار همان مسیر قبلی بود. بهرغم تغییر مدیریت اما اوضاع بهتر نشد. مدیر بعدی شرکت سهامی فرش، بازنشسته از حوزه خودروسازی بود نیز نهتنها کوچکترین آشنایی با ذات، پیچیدگی و حساسیت بازار فرش دستباف نداشت، بلکه با تفکری وارد میدان شد که در تضاد با زیستجهان فرش ایرانی بود. امروز ماحصل تمام این ماجراها، چشمانی نگران، به آیندهای تار است.
شرکتی که همهچیز دارد، جز مدیریت
برخی از کارشناسان حوزه فرش معتقدند شرکت سهامی فرش ایران امروز نه از کمبود امکانات مینالد، نه از نبود سرمایه انسانی. مشکلات وجود دارند، بزرگ هم هستند، اما راهحل دارند. راهحلها لزوماً در برنامههای پرهزینه و زرقوبرق و شعار و… نیستند، بلکه در جریانی پیوسته از تفکری مبتنیبر باور و دانش نهفتهاند. در تمام روایتها مواردی تکرار میشود: «کارکنان بیحقوق، بافندگان بیدستمزد، کارخانه بیروال، فروشگاه بیمشتری، ساختار بیبرنامه» و مدیریتی که بیشتر به کابینه موقت شبیه است تا سکانداری یک برند ملی. امروز نه تنها تولید، که تجارت و آینده برند «شرکت سهامی فرش ایران» را در هالهای از ابهام فرو رفته. در این شرایط دیگر نه امیدی به اصلاحات تدریجی هست، نه نشانهای از تعقل در تصمیمسازی. تنها چیزی که باقی مانده، صدای شکستن استخوانهای برند ملی در سکوت است.
نمایی از گذشته، حال و آینده شرکت سهامی فرش ایران
شرکت سهامی فرش ایران، نامی بزرگ و خاطرهانگیز که برای نسلهایی از ایرانیان با کیفیت، هنر، اعتبار و هویت ملی گره خورده بود. شرکتی که نهفقط در قامت یک مجموعه اقتصادی، بلکه در جایگاه یک برند ملی و فرهنگی ظاهر شده بود؛ حلقه اتصال دولت، بازار، هنرمند و هویت ایرانی. اما امروز این نام بزرگ چنان فرسوده و فراموش شده است که گاه در تابلوی یک فروشگاه لوکسِ بیمشتری پنهان میشود و گاه در هیاهوی تغییرات بیمنطق مدیریتی رنگ میبازد.
گذشته: روزگار اعتبار و تدبیر
شرکت سهامی فرش ایران در دهههایی از قرن گذشته، با تکیه بر مدیریت تخصصی، ارتباط با بازار جهانی، سرمایهگذاری در زیرساخت، توجه به آموزش بافندگان و کنترل کیفیت، یکی از پرافتخارترین برندهای صادراتی کشور بهشمار میرفت. نام این شرکت در بازارهای اروپا و آمریکا اعتبار داشت و فرش دستباف ایران را در جایگاهی ویژه قرار میداد.
اما نقطهضعف از همانجایی آغاز شد که این شرکت مانند بسیاری از نهادهای دولتی، درگیر فرایند کند و گاه مشکلات اداری شد. تغییرات گسترده، رکودهای پیاپی اقتصادی، کاهش ارتباط با بازار جهانی و سرانجام، ناکارآمدی سیستمهای مدیریتی و خصوصیسازیهای بدون تدبیر، تاروپود این سازمان را فرسوده کرد.
حال: روزگار بیهویتی و آشفتگی
امروز شرکت سهامی فرش ایران نه آن برند جهانی سابق است، نه یک بازیگر تأثیرگذار در بازار داخلی. ترکیب نامنسجم و ناکارآمدی از مدیرانی که اغلب بیارتباط با حوزه فرش، از دنیای صنعت یا سیستم بانکی به اینجا آمدند و تلاش کردند با شعارهای پرزرقوبرق، تغییرات ساختاری بیپشتوانه و تصمیمهای شتابزده شرکت را نجات دهند. هر گوشه این شرکت تصویری است از شکست در درک شرایط واقعی بازار فرش دستباف و نداشتن یک استراتژی شفاف و مبتنیبر دانش.
اما واقعیت تلختر از آن است که حتی آن «زرقوبرق ظاهری» که در ماههای آغازین خصوصیسازی بهعنوان نشان تحول تبلیغ میشد -از فروشگاه لوکس گرفته تا حضور متفاوت در نمایشگاهها و تبلیغات محیطی بیسابقه و زبان اغراقآمیز برخی پروژهها- دیگر موضوعیت ندارد.
آینده: آیا هنوز امیدی هست؟
آری، هنوز میتوان شرکت سهامی فرش ایران را نجات داد، اما نه با همین رویهها و نگاههای ابزاری. برای احیای این شرکت باید جسورانه، تخصصمحور و آیندهنگرانه تصمیم گرفت. شرکت سهامی فرش ایران، هنوز میتواند برند ملی فرش ایرانی باشد؛ اگر مسیر بازسازی از درک درست گذشته و حال آغاز شود، اگر باور کنیم که فرش ایرانی تنها یک کالا نیست، بلکه سفیر فرهنگ، ذوق، تاریخ و شأن ماست، آنگاه مدیرانی انتخاب خواهیم کرد که بهجای آرایش ویترین، چراغ دل هنرمند را روشن کنند. آنگاه بهجای فروشگاه متروکه، فروشندهای خواهیم داشت که با افتخار از محصول ایرانی حرف میزند، نه با پوزخند. آینده از آن کسانی است که با تخصص و تعهد، به اصالت بازمیگردند.
دیدگاه ها