نقد و نظر

ماجرای فرش و اُلاغِ دانا!

یادداشتی به بهانه برخی اظهار نظرها در مورد کپی برداری طرح های فرش

این مطلب پیشتر در سال 1391 در نسخه قدیمی سایت اطلاع رسانی فرش ایران (کارپتور) منتشر گردیده است.

سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور

 

نویسنده: تورج ژوله

طی دو سه دهه ی اخیر ماجرای کپیه برداری و اقتباس نقشه های فرش ایران از سوی رقیبانِ کهنه کارو زِبَردستی همچون هند، چین، پاکستان و... بدل به سناریویی تکراری، و از نظر صاحب این قلم مشمئز کننده شده است
مشمئز کننده ترین سکانس این سناریوی تکراری لحظه ای است که صاحب نظرانِ دلسوز، ازدادوفغانِ فرش فروشِ بَر خیابان گرفته تا مقالات و گزارشاتِ بی نام و نشانِ روزنامه ها، از گفتگوها و مصاحبه های به اصطلاح مدیران و مسئولین پاشنه دَرآرِ نمایشگاه های خارجی، تا کارناشناسانِ گزارش نویسِ دستگاه های ذیربط و مسئول، همگی نگرانِ آینده ی فرش ایران می شوند و این کارِ ناجوانمردانه ی رقبای کارنابَلد را مورد اعتراض قرار می دهند.

حدود پانصد سال قبل هنگامی که اولین گروه ازهنرمندان ایرانی بویژه نگارگران و بافندگان قالی، چه آن گروه که دل بریدگانِ از وطن بودند و چه دعوت شدگانِ به غربت، رَحل اقامت در شبه قاره هند گزیدند، و هنگامی که عثمانیانِ مهاجم، هنرمندان متعددی از جمله استادانِ قالی را از آذربایجان با خود همراه کردند و بردند، هیچ کس حتی اسماعیل و طهماسبِ هنردوست و هنرپرور هم فکر نمی کردند که تبعات این اتفاقات چند قرن بعد چه بر سر قالی ایران خواهد آورد. این مقدمه ی کوتاه فقط برای یادآوری اذهان علاقه مند به تاریخ، اما پُرمشغله ای است که یا هیچ گاه وقت مطالعه ندارند و یا نمی خواهند ریشه های درد را به درستی دریابند
در دوره ای به سر می بریم که اگرچه علاقه مندانِ سینه چاکِ قالی ایران بسیارند، اما سالهاست که "هر دم از این باغ بری می رسد" و "تازه تر از تازه تری می رسد".
باید اعتراف نماییم که چشمان خود را بر این حقیقت که ریشه های این هنر از داخل خشکیده گشته بسته ایم و نمی خواهیم بر ضعف و ناآگاهی خود صِحّه گذاریم. این رقیبانِ نامرد که از پانصد سالِ قبل با فرش ایران آشنا شدند و حتی برخی زیر سایه ی خودمان آن را فراگرفتند، در عرصه ی رقابت و تجارت جهانی همان راه را در پیش گرفتند که شاید اگر ما هم در مقام آن ها می بودیم همان را می کردیم که آنان کردند. اما نکته ی جالب این جاست که گویا شیوه ی کار آنان بر بسیاری از هنرمندان قالی ایران گوارا آمده و همان راه را در داخل کشور در پیش گرفته اند. اما ریشه ی این کجا و ریشه ی آن کجا؟
نمی دانم این دل سوختگانِ فرش ایران هیچ گاه به دنبال آن پدرآمرزیده ای گشته اند که قالی نایین را به همه ی ایران برد و از آمل و بابل و قائم شهر و خلاصه جنوب خزر، تا مشهد و سبزوار و کاشمر و گناباد و طبس، حتی اسلامشهرِ کنار تهران و برخی روستاییان چهارمحال و بختیاری را نایین باف کرد! همان پدرآمرزیده ای که کُرد های شمال خراسان که هیچ، برخی از بلوچ ها ی خراسان راهم نایین باف کرد!
راستی قالی خشتی بختیار را چه کسی به بیرجند برد؟
آیا هیچ کس به دنبال آن زحمت کشانی که قالی تبریز را در چهار گوشه مملکت ترویج دادند و در کنار قالی کاشان، هردو را به وسعت کشور کِش دادند و بر آن مُهرِ تایید زدند گشته است؟
آیا هیچ وقت به کار آنان که گبّه را از فارس و بختیار، به اراک و تهران و کردستان و کرمان و خراسان بردند، به چشم مجرمانِ فرهنگ و جاعلانِ هنر نگریسته ایم؟
سال هاست که غَم قُم هم اضافه شده! آیا میدانید قالی ابریشم قُم چگونه و به دست کدام زحمت کشان به زنجان و ساوه برده شد؟ یا بهتر است ندانیم؟ ببخشید؛ یادم آمد که بافندگان زنجان و ساوه به تاریخشان قالیبافی نداشته اند، چرا پَرت می نویسم. اگر داشتند که قالی قُم نمی بافتند!
نمی دانم از نقشه های قُم که به ایلام، و یا نقشه های قدیم قزوین که به زابل و.... استغفرالله!
 
آیا این حجم عظیم قالی ابریشم مراغه که به نام قالی ابریشم قُم صادر می شوند که هیچ، حتی کرور کرور به انبارهای قُم وارد می شود و از آنجا راهی دیارِ غربت، توجه هیچ تنابنده ای را تاکنون به خود جلب نکرده؟
آیا تا به حال هیچ مقام مسئول و مدیرارشد فرش، یا حتی یک کارشناس دون پایه، این هجمه ی حجیمی که به نام نقشه ی تبریز در اردکان و یزد بافته میشود را ندیده ؟ اصلا" کسی از خیل عظیم نقشه های تبریز که در خراسان بافته می شود اطلاع دارد؟
ای کاش در این بیست سی سال گذشته یکبار هم که شده به لیست قیمت گذاری اظهارنامه های گمرک گوشه چشمی می انداختیم و با واژه هایی مثلِ " نایینِ طبس باف " و امثالهم بیشترآشنامی شدیم!
نمی دانم چرا اولین باری که واژه ی "گبّه ی ریزبافت "را در بازار شنیدم، ودرعین ناباوری، لیست قیمت های فرش در اظهارنامه های گمرک به این واژه ی وزین مزین شد، خنده ام گرفت و یاد قصّه ای قدیمی افتادم که از بچگی هروقت به یادم میآمد خنده ام می گرفت. قصّه ی " اُلاغ دانا"!! اما حالا می فهمم که خنده ام کاملا" بیجا بود. خُب اگر هنرمندانی هستند که بتوانند گبّه را ریزبافت کنند، حتما" کسانی هم هستند که می توانند اُلاغ را دانا کنند، یا دانا را اُلاغ !
هیچ گاه از یاد نخواهم برد هنگامی که اول بار عدل هایی را که به گمرک مهرآباد آوردم. از آنجاییکه هیچ جایی برای فرش قزوین و تهران و خوی در لیست قیمت های صادرات فرش نبود و نیست، و صادقانه جلوی آن ها را سفید گذاشته بودم، نه تنها مجبور شدم به دست خودم قالی قدیم تهران را به نام ورامین و قالی قدیم قزوین را به نام کاشان، و قالی زیبا و درشت بافِ قدیم خوی را به نام تبریزِ تجارتی اظهار و ارسال کنم، حتی مجبور شدم جریمه ی کار درست خودم را هم نقدا" به حساب گمرک کشور واریز کنم تا هم برای همیشه یادم بماند که خوی و تهران و قزوین قالیبافی نداشته اند و هم یادم بماند که من هم در صادرات قالی اصیل و قدیم کاشان و ورامین و تبریز دستی داشته ام که نگو!! 
پروردگارا؛ از سر تقصیرات همه ی ما بگذر. ای لعنت به این کشورهای رقیب و کپیه کار که هرچه می کشیم از دست آن هاست.
چه خوش گفت آنکه گفت : هنر نزدایرانیان است وبس!! 

 

 

 

اگر این مطلب را می‌پسندید از طریق لینک‌های زیر در شبکه‌های اجتماعی به سایر علاقه مندان همرسانی کنید!

دیدگاه ها

  • هنوز دیدگاهی ثبت نشده است!

نظرات شما:

  • نظرات حاوی هرگونه توهین و یا نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات به غیر از زبان فارسی و یا غیر‌مرتبط با مطلب، منتشر نمی‌شود.