نقد و نظر

قوم‌گرایی و  تملق‌گویی، شایسته فضای نجیبانه فرش نیست!

سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور

علیرضا قادری

اظهارات اخیر رئیس مرکز ملی فرش ایران در نشست تبریز که طی آن، آذربایجان‌شرقی «زادگاه و پشتوانه اصلی فرش دست‌باف ایران» معرفی شد، واکنش‌هایی در میان فعالان حوزه فرش و کارشناسان فرهنگی برانگیخت. تحلیل کارشناسی نشان می‌دهد که چنین بیانی نه‌تنها با واقعیت تاریخی و جغرافیایی هنر قالیبافی در ایران سازگار نیست، بلکه از منظر سیاست‌گذاری فرهنگی و زبان اداری، مصداقی از قوم‌گرایی نمادین و تملق سیاسی است که می‌تواند به انسجام ملی در حوزه فرش آسیب بزند.

نشست بررسی مشکلات فرش دست‌باف آذربایجان‌شرقی، اخیرا با حضور رئیس مرکز ملی فرش ایران، استاندار، مدیرکل صمت، و شماری از فعالان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی تبریز برگزار شد.
در حالی که سایر سخنرانان نشست (استاندار، رئیس اتاق بازرگانی، مدیرکل صمت، نماینده مجلس) در سخنان خود تمرکز را بر مشکلات ساختاری، کاهش صادرات، قیمت مواد اولیه، و ضرورت اصلاحات اقتصادی گذاشته‌اند و در هیچ‌یک از گفته‌های آنان نشانه‌ای از تأکید قوم‌گرایانه یا تفکیک منطقه‌ای در ارزش‌گذاری ملی دیده نمی‌شد و حتی در سخن مدیرکل صمت نیز عبارت «غفلت ملی از این هنر–صنعت» به‌روشنی بر نگاه ملی و جامع او تاکید دارد، اظهارات زهرا کمانی، رئیس مرکز ملی فرش ایران، بطرز ناباورانه‌ای رنگ و بویی متفاوت داشت.

او در بخشی از سخنانش گفت:
«آذربایجان‌شرقی به‌ویژه تبریز، زادگاه و پشتوانه اصلی فرش دست‌باف ایران است... این شهر نه‌تنها زادگاه فرش دست‌باف ایران، بلکه زادگاه رئیس‌جمهور محترم کشورمان نیز هست. این امر مسئولیت ما را در وزارت صمت و مرکز ملی فرش سنگین‌تر و روشن‌تر می‌سازد»!

اشاره به اهمیت تاریخی تبریز در قالیبافی ایران درست است؛ زیرا تبریز یکی از کهن‌ترین مراکز بافندگی شهری است و از دهه‌ها پیش در تجارت جهانی فرش نقش داشته است.
تأکید بر جایگاه فرهنگی تبریز نیز می‌تواند در مقام تقدیر از یک منطقه مؤثر در میراث ملی صحیح تلقی شود، به شرطی که در ادامه از سایر مناطق نیز یاد شود یا سخن در سیاق کلی‌تر از «فرش ایران» باشد.

لکن از منظر سیاست فرهنگی و ملی، تعبیر «زادگاه و پشتوانه اصلی فرش ایران» برای تبریز دقیق نیست و نوعی اغراق جغرافیایی به شمار می‌آید. فرش ایرانی یک پدیده‌ی ملی با چندین خاستگاه هم‌زمان (کرمان،  کاشان، نایین، مشهد، سنندج، ترکمن‌صحرا، عشایر فارس و غیره) است. ازین‌رو هیچ منطقه‌ای را نمی‌توان «زادگاه اصلی» خواند.
ترکیب این اغراق با ارجاع سیاسی (اشاره به «زادگاه رئیس‌جمهور») رنگی از قوم‌محوری و بهره‌برداری سیاسی از میراث فرهنگی ملی پیدا می‌کند. در ادبیات رسمی، چنین بیانی باید با واژگانی متوازن‌تر همراه شود؛ مثلاً گفته شود:
«آذربایجان‌شرقی یکی از کانون‌های مهم پیدایش و اعتلای فرش دستباف ایران است»

لما متاسفانه اظهارات کمانی که در ظاهر لحن تجلیل از تبریز دارد، از منظر تحلیل‌ ارتباطی و فرهنگی، نمونه‌ای روشن از گفتمان منطقه‌گرایی و تملق سیاسی در گفتار رسمی است؛ زیرا:

اولا خطای تاریخی و هویتی است: چرا که فرش ایرانی زاده‌ی تعامل چندین قوم و منطقه است — از کرمان و فارس تا خراسان، ترکمن‌صحرا، کردستان و کاشان و... هیچ‌یک از این حوزه‌ها را نمی‌توان «زادگاه اصلی» دانست. چنین عباراتی عملاً سایر مناطق را به حاشیه می‌رانند و تصویر نادرستی از منشأ ملی این هنر ارائه می‌دهند.

ثانیا تملق در لفافه‌ی اداری است: افزودن جمله‌ی «زادگاه رئیس‌جمهور محترم کشورمان» به بحثی فنی درباره فرش، نوعی رسم تملق‌گویی اداری است که متأسفانه در گفتار برخی مدیران دولتی رواج یافته است.
در ادبیات مدیریتی سالم، جایگاه رئیس‌جمهور با کارکرد و سیاست‌گذاری سنجیده می‌شود، نه با زادگاه جغرافیایی او. چنین پیوند بی‌ربطی بین «فرش تبریز» و «زادگاه رئیس‌جمهور» نه کمکی به توسعه صنعت می‌کند و نه شایسته زبان یک مدیر فرهنگی کشور است.

سوما غفلت از مأموریت ملی تلقی می‌گردد: زیرا مرکز ملی فرش ایران، طبق اساسنامه خود، نهادی ملی است که باید بر هم‌افزایی استان‌ها، ایجاد برند واحد ملی و انسجام زنجیره ارزش در سراسر کشور تمرکز کند.
بیانی که تنها یک استان را «پشتوانه اصلی» معرفی کند، با فلسفه وجودی چنین مرکزی در تضاد است و اعتماد فعالان سایر استان‌ها را تضعیف می‌کند.

چهارم اینکه تأثیر منفی بر همگرایی صنفی بدنبال دارد: در هنگامه فعلی، صنعت فرش امروز بیش از هر زمان به انسجام ملی و اعتماد بین مناطق تولیدکننده نیاز دارد. در شرایطی که صادرات به کمتر از ۵۰ میلیون دلار رسیده و بازارهای جهانی از دست رفته‌اند، تقلیل گفتار مدیریتی به ستایش منطقه‌ای و سیاسی، نه‌تنها کمکی به بازسازی بازار نمی‌کند بلکه روحیه‌ی همکاری بین فعالان استان‌ها را خدشه‌دار می‌سازد.

متاسفانه سخنان اخیر رئیس مرکز ملی فرش، نمونه‌ای از آمیختگی بی‌موقع سیاست و قومیت با مدیریت فرهنگی است؛ وضعیت تاسف‌آوری که در بسیاری از نهادهای دولتی مشاهده می‌شود.

اظهارات کمانی در تبریز، هرچند ممکن است با نیت تجلیل از نقش تاریخی این خطه در صنعت قالی کشور بیان شده باشد، اما انتخاب واژگانی چون «زادگاه و پشتوانه اصلی فرش ایران» می‌تواند در فضای حساس فرهنگی کشور، شائبهٔ قوم‌گرایی یا برجسته‌سازی منطقه‌ای را در بر داشته باشد.
فرش ایرانی حاصل هم‌افزایی اقوام و فرهنگ‌های گوناگون این سرزمین است و هیچ منطقه‌ای به تنهایی نمی‌تواند نماینده یا زادگاه انحصاری آن تلقی شود.
در شرایطی که صادرات فرش به کمترین میزان تاریخی خود رسیده و نیازمند همگرایی ملی، حمایت ساختاری و برندینگ یکپارچه است، هرگونه بیان منطقه‌محور — ولو به قصد افتخار محلی—ممکن است به انسجام ملی این صنعت آسیب برساند و مسیر بازسازی اعتماد و همکاری بین استان‌ها را دشوار کند.

فرش ایران نه زاده‌ی تبریز است و نه کرمان، بلکه فرزند همه‌ی اقوام و فرهنگ‌های این سرزمین است.
مدیران ملی باید زبان خود را از ادبیات تمجیدی و وابسته به جغرافیای قدرت دور نگه دارند و بر مبنای مأموریت فنی و ملی سخن بگویند.
احیای اعتبار فرش ایرانی تنها در سایه گفتار صادقانه، نگاه ملی، و پرهیز از تملق سیاسی ممکن است — نه با شعارهای منطقه‌گرایانه.

توصیه مشفقانه ما به کمانی این است که برای صیانت از جایگاه فرهنگی مرکز، بابت این اظهارات از مخاطبان خود عذرخواهی کند. این امر نه تنها اقدامی شایسته است بلکه نشاندهنده رفتار مسئولانه در حوزه مدیریت‌های فرهنگی است.

اگر این مطلب را می‌پسندید از طریق لینک‌های زیر در شبکه‌های اجتماعی به سایر علاقه مندان همرسانی کنید!

دیدگاه ها


  • حیف فرش... گویند که زرتشتی ها فرش رو مقدس می دانستند... فرش فقط زینت نبود... فرش یک طلسم بود... فرش پلی بود ما بین زمین و آسمان... نقش فرش نیرویی بود برای دور کردن تاریکی... و...و... جهالت را چگونه باید تحمل کرد؟ سخن گفتن آسان است سنجیدن مشکل....

نظرات شما:

  • نظرات حاوی هرگونه توهین و یا نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات به غیر از زبان فارسی و یا غیر‌مرتبط با مطلب، منتشر نمی‌شود.