سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور
نام و آوازه فرش پرویزیان برای اولین بار در تبریز شنیده شد، اما زمان زیادی نبرد که آثارش در تمام ایران و همین طور در آن سوی مرزها شناخته شد. او طرحهایی را در کارهایش پیاده کرد که از یکسو ریشه در هنر کهن ایرانی داشت و از دیگر سو با سلایق روز همخوان بود. «طرح ماهی هرات» یکی از آن نقشها و آرایههایی بود که پرویزیان از دل تاریخ هنر ایران یافت و آن را در طراحی فرشهایش به کار گرفت. ماهی که در اندیشه ایرانی نمادی از حیات است، از سدههای پیش در هنر ایران جایگاه ویژهای داشته و در کنار انواع طرحهای اسلیمی در بافت قالیهای ایرانی به کار گرفته میشده. این طرح کهن با گذر از یک تاریخ طولانی بهدست حسن پرویزیان رسید تا او نام و جلوه هنر ایرانی را این بار در دوران معاصر پیش چشم جهانیان قرار دهد. داستان زندگی حسن پرویزیان، داستان زندگی کارآفرین و هنرمندی است که سرد و گرم روزگار را به خوبی چشیده و خاطرات و تجربههایش همچون گنجینهای است که امروز پیش روی نسل جدید قرار گرفته. این کارآفرین درباره راز موفقیتش میگوید: «تخصص و کارآموزی پایه تولید است. کسانی همیشه موفقاند که این دو مولفه را در کنار هم رعایت کرده باشند.»
آقای پرویزیان در ابتدا مختصری از خودتان برایمان میگویید؟ متولد چه سالی هستید و کجا بزرگ شدید؟
من متولد سال ۱۳۱۲ هستم. در شهر تبریز به دنیا آمدم و در همین شهر بزرگ شدم.
خانوادهتان چه کار و پیشهای داشتند؟ خودتان در دوران کودکی و نوجوانی کار میکردید؟
زمانی که سن خیلی کمی داشتم به یاد دارم که پدربزرگم به همراه پدرم فرشهایی را به بغداد و استانبول صادر میکردند. نامههایی هم از طرف پدربزرگم موجود است که خطاب به پدرم در ارتباط با تجارت فرش نوشته است؛ این نامهها هم نشان میدهد که پدربزرگ من در کار فرش مشغولیت داشته است. همچنین در سالهای بعد پدرم یک کارگاه ریسندگی قالی دستباف راهاندازی کردند و من هم در کنار تحصیل در همین کارگاه مشغول کار شدم.
از چه زمانی تولید فرش دستباف را بهطور جدیتری دنبال کردید؟
من از حدود ۱۵سالگی با پدرم در همان واحد ریسندگی پشم قالی همکاری میکردم و قالی دستباف میبافتیم. سال ۱۳۳۲ زمانی که هنوز آقای دکتر مصدق نخستوزیر بودند، نامهای به فردی به نام آقای حسینزاده خویی که در سوئیس بودند و به تولید فرش دستباف آشنایی داشتند نوشتم و از ایشان در مورد تکنیکهای فرش دستباف و همین طور سلیقه غربیها در این زمینه پرسیدم و آقای خویی هم اطلاعات خوبی در اختیار من گذاشتند. در ادامه مسیر با همکاری و همیاری پدرم در سال ۱۳۳۲ فرشهایی را به ژنو سوئیس فرستادیم، ۶-۵ ماه که گذشت در ارسال فرشها به مشکل بر خوردیم. آن زمان تلفن نبود و نمیتوانستم به سرعت برای رفع مشکلاتمان با سوئیس ارتباط برقرار کنم. با سختی بسیار از آقای دکتر مصدق مجوز دریافت پاسپورت و ویزای سوئیس را گرفتم و در نهایت موفق شدم به سوئیس بروم. وقتی به آنجا رفتم دیدم که فرشهایمان در انبارها مانده و به فروش نرفته است. بعد از آن برای فروش این فرشها تلاش زیادی انجام دادم. برای پیدا کردن بازار مناسب فروش در اروپا به شهر برمن آلمان رفتم و ۶ ماه در آنجا ماندم. از این نقطه بود که توانستم برای صادرات فرش به کشورهای غربی برنامهریزی کنم. از همان زمان هم بهتدریج سفرهایم به دیگر کشورهای اروپایی برای کار تجارت فرش شروع شد. در این مدت بازار فرش آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی را بررسی کردم تا بیشتر به سلیقهشان پی ببرم.
چه زمانی دوباره به ایران برگشتید؟
پس از گذشت جریاناتی که در اروپا داشتم به ایران برگشتم و در سال ۱۳۴۵ در گلشهر اصفهان یک کارخانه ریسندگی پشم فرش راهاندازی کردم؛ اما بهدلیل مشکلاتی که در آنجا برایم به وجود آمد مجبور شدم اصفهان را ترک کنم. پس از گذشت چند سال در سال ۱۳۵۳ اولین کارخانه ریسندگی پشم را یعنی زمانی که نخهای بافت فرش عمدتا از اروگوئه به کشور میآمد در تبریز احداث کردم. پس از آن ماشینهای مورد نیاز را برای نخهای قالی خریداری کردم تا به مرور زمان تولیدمان توسعه پیدا کند.
روند کارتان در سالهای بعد چگونه پیش رفت؟
پس از انقلاب، خیلی از قالیبافهای شناخته شده در آذربایجان و دیگر شهرها بهدلیل مشکلاتی که در تهیه و واردات نخ فرش به وجود آمده بود، معطل مانده بودند. من در آن زمان به مسوول مرکز منسوجات پیشنهاد دادم برای آنکه تولید قالی دستباف در ایران تعطیل نشود، از کمک من برای واردات نخ از اروگوئه استفاده کنند. مسوول آن مرکز با این پیشنهاد موافقت کرد و من برای وارد کردن نخهای مورد نیاز قالیهای اعلا برنامهریزی کردم. پس از آن یک شورای فروش نخهای فرش در بازار تشکیل شد، آن زمان این نخها کیلویی ۸۰ تومان فروخته میشد و ۳ تومان هم کارمزد بابت فروش داده میشد. من با کارهایی که انجام دادم زمینه را برای وارد شدن نخ فراهم کردم و نگذاشتم کار قالیبافی در کشور تعطیل شود.
پس رایزنیهایتان با مسوولان برای واردات نخ و متوقف نشدن فعالیت قالیبافان موثر واقع شد.
بله. در مراحل بعدی باز هم به این فکر کردم چه کاری میتوانم برای کمک به کشور، کارگران و قالی دستباف انجام دهم، آن هم در شرایطی که در جنگ تحمیلی قرار داشتیم. در قدم بعدی از وزارت صنایع پروانه گرفتم که خودم نخ مورد نیاز فرش دستباف را تولید کنم؛ در نتیجه ۱۲۰۰ دستگاه دار قالی را به روستاهای محروم در آذربایجان بردم و در آنجا پیاده کردم. وزارت صنایع وقت در این زمینه همراهی خوبی کرد و به نام من و «شرکت فرش تبریز» پروانه صادر کرد تا به این ترتیب برای اولین بار در ایران مدیریت متمرکز و تولید غیرمتمرکز در تولید فرش دستباف آغاز شود.
مهمترین تکنیکی که برای شناساندن نام فرشتان به کار بردید، چه بود؟
بهترین روشی که متوجه شدم میتوانم به کار ببندم این بود که از سنت و علم در کنار هم برای بافت فرشها استفاده کنم و بر همین اساس توانستم الگوی مناسبی را اجرا کنم. همچنین یکی از طراحان و نقاشان تبریز را استخدام کردم و توانستیم در کنار هم قالیهایی تولید کنیم که تا آن زمان بافته نشده بود. ما در قالیهای اعلا پشم و نخ را ضخیم میگرفتیم و چله فرش را متناسب با آن لحاظ میکردیم؛ بهطوریکه الیاف فرش موازی در میآمد. استفاده از این روش باعث میشود که الیاف فرش بهراحتی از بین نرود و فرش سالیان سال دوام بیاورد. به یاد دارم وقتی یک بار از یکی از نهادهای متولی صادرات برای بازدید به کارخانه ما آمدند، تصور کردند که قالیهای ما ۵۰ رج به بالا است؛ درحالیکه ما قالیهای ۴۲ رج تولید میکردیم. این به خاطر روشهایی بود که در تولیدمان به کار میبردیم. بعدها دیگران هم از این ابتکار ما الگو گرفتند، چرا که این الگو باعث میشد قالی پر پشم شود و از بین نرود.
پس شاید بتوان گفت سنت و مدرنیته را در بافت فرش دستباف با هم تلفیق کردید.
بله. هم از تکنیکهای سنتی و هم از روشهای مدرن در تولید فرش استفاده میکردم و در سال ۱۳۷۹ هم بهعنوان صادرکننده نمونه در زمینه فرش انتخاب شدم. این در شرایطی بود که در آن زمان بسیاری از صادرکنندگان دیگر فرشهایشان را عمدتا از بازار تهیه میکردند یا بهطور کامل تولید خودشان نبود؛ اما من تمام فرشهای صادراتیام را از صفر تا صد خودم تولید میکردم. حتی در سالهای گذشته از طرف برخی از دولتمردان صحبتهایی مطرح شد که برای فرش دستباف شناسنامه تعیین شود. من همین کار را برای فرشهای خودمان انجام دادم و برای تکتک فرشها شناسنامه تهیه کردم. البته این بحث در اتحادیه صادرکنندگان فرش مفصل بود و پیرامون آن صحبتهای بسیاری شد. چون برخی معتقد بودند بهدلیل آنکه برخی از فرشها به صورت متفرقه بافته میشود، شناسنامهدار کردن آنها عملی نیست، اما از آنجا که تمامی فرآیند تولید فرش پرویزیان توسط خود کارخانه انجام میشد و به جایی هم وابسته نبود، توانستیم فرشها را شناسنامهدار کنیم. در کنار آن نیز رویههای استانداردسازی را نیز در تولید فرش رعایت کردیم.
طرح و نقش خاصی را در قالیهایتان دنبال میکردید؟ طرحی که در مطرح شدن فرش پرویزیان تاثیرگذار بوده باشد؟
از میان نقشهای گوناگون قدیمی، نقش «ماهی هرات» را برای فرشهایمان انتخاب کردم. این طرح در سالهای بسیار دور در تبریز و سایر نقاط ایران در طراحیها استفاده میشد. ما توانستیم طرح ماهی هرات را به شکل خوبی روی فرشها پیاده کنیم و امروز هم این نقش به نام پرویزیان و شرکت فرش تبریز در دنیا شهرت دارد.
مهمترین ویژگیهای فرش تبریز چیست؟ بهطور کلی فرش تبریز در دنیا چه جایگاهی دارد؟
فرش تبریز در دنیا از شهرت زیادی برخوردار است. علت این شهرت در ایران و در دنیا بهدلیل طرحها و نقاشیهای به کار رفته در فرشها است. حتی طراحان تبریزی هم در دنیا شناخته شده هستند، بهطوریکه یکی از طراحان بزرگ تبریزی چند سال پیش به استانبول رفت. آنجا برای او بسیار ارزش قائل شدند و نقشهها و طرحهایش را در ترکیه میبافند.
در ادامه مسیر شرایط صادراتتان چطور پیش رفت؟
در همان دهه ۶۰ بود که ۳۰۰ تخته فرش را برای طی کردن مراحل صادرات به گمرک تهران فرستادم، اما بهدلیل مشکلاتی که در رابطه با تعهد ارزی وجود داشت اجازه صادرات داده نمیشد. در نهایت آن زمان متری ۱۵۰ دلار از من تعهد ارزی گرفتند تا فرشهایم را به آمریکا صادر کنم و این مقدار ارز را به کشور برگردانم. در سال ۱۳۶۶ برای اولین بار بود که رئیسجمهور آمریکا تحریم فرش ایران را اعلام کرد، وقتی این تحریم اعلام شد تعدادی از فرشهای ما در گمرک برای ارسال به آمریکا مانده بود. بارنامه این فرشها حدود ۲۰ روز قبل از آنکه تحریمها اعلام شود صادر شده بود. من برای پیگیری صدور این فرشها به نیویورک سفر کردم و بارنامهها را با خودم بردم. در آنجا وکیل گرفتم و ادلهام را در دادگاه ارائه کردم و گفتم این فرشها روند قانونی را قبل از اعلام تحریمها طی کرده است. دادگاه به نفع من رای داد تا فرشها وارد آمریکا شود. وقتی این فرشها به آمریکا رفت، همه تعجب کرده بودند که فرش ایران چطور توانسته وارد آمریکا شود.
پس در آن سالها پستی و بلندیهای زیادی را پشت سرگذاشتید.
بسیار زیاد. مشکل دیگری که با آن مواجه بودیم تهیه موادِ اولیه بود. کارخانهمان به پشم نیاز داشت، اما نمیتوانستیم پشم وارد کنیم چون دولت برای تامین موادِ اولیه کارخانه ارز تخصیص نمیداد. در سال ۱۳۶۶ به اداره کار آذربایجان نامه نوشتم و گفتم حالا که دولت ارز کافی ندارد اجازه دهید که من از ارز حاصل از صادرات خودم برای تهیه موادِ اولیه مورد نیازم استفاده کنم تا کارخانه تعطیل نشود. در نهایت طی نامهای که وزارت کار به وزارت صنایع وقت نوشت با این درخواست موافقت شد و من توانستم در همین سال صادرات در مقابل واردات را انجام دهم. بعد از آن بود که شرایط برای صادرات فرش ایران به نقاط مختلف دنیا مهیا شد و دیگران هم توانستند ارز خودشان را برای واردات مواد مورد نیازشان استفاده کنند. البته مشکلاتی که در زمینه صادرات داشتیم باعث شد کشورهایی مثل هندوستان، افغانستان و پاکستان و ترکیه جای فرش ما را در دنیا بگیرند تا جایگاه فرش ما به سطح پایینتری در دنیا تنزل کند. به یاد دارم یکبار در اوایل انقلاب با آقای عالینسب که آن زمان مسوولیت اقتصادی داشتند جلسهای داشتیم. من در آن جلسه مشکلات و موانع صادرات فرش را مطرح کردم. آقای عالی نسب هم گفتند ما میتوانیم کالاهای دیگری صادر کنیم. گفتند اگر یک کشتی نفت صادر کنیم چند برابر بیشتر از صادرات فرش درآمد بهدست میآوریم برای همین نیازی به صادرات قالی نداریم.
شما بهعنوان پیشکسوت این عرصه، در حال حاضر شرایط صادرات فرش را چطور ارزیابی میکنید؟
بهدلیل شرایط ارزی پیش آمده در حال حاضر امکان رقابت با فرشهای هند و پاکستان را نداریم. البته افزایش قیمت ارز تا حدی صادرات فرش را به صرفه کرد، در نتیجه شرایط فعلی بهترین موقعیت برای این بود که فرش ایرانی به سراسر دنیا صادر شود. اما بهدلیل اصرار به تعهد ارزی در حال حاضر شرایط برای صادرات مهیا نیست.
آقای پرویزیان کارخانه شما قبل از انقلاب در تبریز راهاندازی شده بود. پس از انقلاب برخی از کارخانهها مشمول مصادره شدند. کارخانه شما چه سرنوشتی پیدا کرد؟ از آن روزها خاطرهای در ذهن دارید که برایمان تعریف کنید؟
وقتی انقلاب شد، موج تعطیلی کارخانهها راه افتاد. مقامات استانی آذربایجان هم در آن زمان تحت کمیتههایی چند کارخانه را تعطیل کردند. عمده این کارخانهها، متعلق به بخش خصوصی بود. خیلی از این کارخانهها وابستگی به دربار نداشتند و مستحق تعطیلی نبودند. یکی از مقامات استانی وقت، یک بار به تلویزیون رفت و بدون توجه به قانون، اعلام کرد که برخی از کارخانهها را تعطیل کرده است. من در این رابطه نزد وزیر کشور وقت، آیتالله مهدویکنی رفتم. سال ۵۹ بود. برایشان این ماجرا را تعریف کردم. ایشان هم نامهای به کمیته مرکزی آذربایجان نوشتند که بررسیهای لازم صورت گیرد و اگر کسی مقصر است، به حساب او رسیدگی شود. ایشان اشاره کرده بودند که کارخانهها نباید تعطیل شوند و نظر حضرت امام (ره) هم این است کارخانهها تعطیل نشود. در نهایت من هم در بحث و دعوایی که با مقامات استانی وقت در آذربایجان داشتم موفق شدم مجوز فعالیت کارخانه را بگیرم. البته در سال ۶۸ هم دوباره اقداماتی برای تعطیلی کارخانهمان صورت گرفت. در آن زمان با آقای خاموشی رئیس وقت اتاق بازرگانی تماس گرفتم و گفتم تکلیف ما چیست؟ چرا ما را اذیت میکنند و اجازه کار به ما نمیدهند؟ آقای خاموشی گفت: «برخی در قدرت هستند و اجازه فعالیت کارخانهها را نمیدهند و در برخی شهرهای دیگر هم چند کارخانه را گرفتهاند». کارخانه مینو هم جزو همین گروه کارخانههای مصادره شده بود. با یکی دیگر از دوستانم در مجلس تماس گرفتم و به او گفتم که اگر ممکن است از آقای هاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس مجلس بود، برایم وقت ملاقات بگیرد. او هم پذیرفت و وقت را هم گرفت. به مجلس رفتم و با آقای هاشمی ملاقات کردم. به آقای هاشمی گفتم فقط ۵ دقیقه به من مهلت دهید و ایشان هم گفتند فقط ۵ دقیقه نه بیشتر. به ایشان گفتم شما دیروز در نماز جمعه از حق مالکیت صحبت کردید. ما چه گناهی کردیم؟ نه وابسته به جایی بودیم، نه بدهی داریم و با این همه مشکلات فقط بهدنبال تولید هستیم، چرا این کمیتهها دست از سر ما بر نمیدارند؟ ایشان خندیدند و گفتند انشاءالله درست میشود. دو روز بعد آقای میرمحمدصادقی از اتاق بازرگانی با من تماس گرفت و گفت: چکار کردی؟ گفتم چطور؟ او گفت از اختیارات آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند استفاده شد و کمیتهها کلا تعطیل شد. این خاطرهای است که من در مورد کارخانههای آن زمان دارم.
بهترین خاطراتی که از زمان شروع فعالیت تا به امروز به یاد دارید چیست؟
امروز که ۸۵ سال سن دارم هنوز هم از تولید لذت میبرم. کارخانهام ۴۵ ساله است؛ اکنون ۱۲۰ نفر کارگرانم در بخش ریسندگی کار میکنند. همه کارگرانم در اول برج حقوقهایشان را دریافت میکنند و عیدی و سنواتشان سر موقع پرداخت میشود و این موضوع به من حس خوبی میدهد. همینطور از تمامی طرحها و نقشهایی که در بافت فرشمان استفاده میکنیم بسیار لذت میبرم. این بهترین احساسی است که در طول دوران زندگی و کارم داشتهام.
شما ظاهرا چند سالی را هم خارج از کشور زندگی کردید. چه شد تصمیم گرفتید از ایران بروید؟
در حدود ۲۰ سال پیش به کنسولگری کانادا رفتم و سوابقم را ارائه کردم. در نتیجه بعد از مدتی به من اجازه دادند که برای سرمایهگذاری به این کشور بروم. به من اعلام کردند در صورتی میتوانی در کانادا سرمایهگذاری کنی که برای یک یا دو نفر از شهروندان کانادایی شغل ایجاد کنی. با این شرط پذیرفتند که من به کانادا بروم. در تورنتو بزرگترین کارخانه فرش دستباف ایرانی را راهاندازی کردم و توانستم فرش دستباف ایران را در آنجا معرفی کنم. این اتفاق هم یکی از خاطرات خوب زندگی من است؛ ولی چندی پس از آن به ایران بازگشتم و تقریبا امروز حدود ۱۵ سالی میشود که از کانادا به ایران آمدم.
فراز و فرود در کسبوکارها غیرقابل انکار است و احتمالا در کسبوکار شما هم اتفاق افتاده است. آیا پیش آمده که در برابر مشکلات سر خم کنید و ناامید شوید؟
در طول دوران کارم مشکلات زیادی وجود داشته؛ اما هیچ گاه ناامید نشدم. امروز هم مشکلات اداری و ارزی وجود دارد. بهعنوان مثال برای واردات موادِ اولیهمان، ۹ درصد ارزش افزوده پرداخت میکنیم که برایمان سنگین است. این رقم باید از طرف خریدار پرداخت شود و نه از طرف تولیدکننده. امروز بعد از گذشت حدود ۴۵ سال که تعهدهای ارزیام را انجام دادم و مابهالتفاوتها را پرداخت کردم، اداره مالیات بهدلیل مشکلات کوچک و بزرگ، دفاترم را رد میکند. اما باز هم ناامید نیستم. امروز هم مثل گذشته زحمات زیادی میکشیم، ولی به عناوین مختلف دچار مشکل میشویم.
خودتان همچنان به کارخانه میروید و بر امور نظارت دارید؟
برای تهیه تمام موادِ اولیه و فروش و کنترل کارخانه، بهدلیل تخصصی که دارم خودم به صورت مستقیم در روند کار حضور دارم و هنوز هم تمام برنامههای کارخانه را خودم پیاده سازی میکنم. هر هفته بهطور مرتب دو بار برای انجام کارها به کارخانه میروم.
آقای پرویزیان بعد از سالها کار تولیدی، عامل اصلی موفقیت خود را چه چیز میدانید؟
من از صفر شروع کردم، برنامهریزی کردم، علت موفقیتم هم تخصص بوده است. چون همیشه معتقد بودم که این مدیریت و تخصص است که کار را پیش میبرد. مشکلاتی هم که امروز در ایران وجود دارد به مدیریت برمیگردد. زمانی که تخصص توام با مدیریت نباشد نمیتوان نتیجهای گرفت. چنین الگویی در کشور آلمان به خوبی وجود دارد. خودم عضو اتاق ایران و آلمان هستم و با این شکل مدیریت در آنجا آشنایی دارم. دانشجویان در آلمان وقتی فارغالتحصیل میشوند، بهدلیل گذراندن دوره کارآموزی در سالهای قبل، بهراحتی کار مورد نظرشان را پیدا میکنند و بهدنبال علاقهشان میروند. در سالهای گذشته من این پیشنهاد را مطرح کردم که همین الگو را در ایران پیاده کنیم. اما هنوز عملی نشده است. اتاقهای بازرگانی بودجه دارند و کارخانهها آمادهاند. در تمام شهرها امکان کارآموزی و استفاده از تخصص وجود دارد برای همین حیف است که کارآموزی را در کشور راه نیندازیم. چطور میشود که چند میلیون لیسانس و فوقلیسانس از دانشگاه فارغالتحصیل شوند اما بیکار باشند. آیا این گرفتاری نیست؟ ما میتوانیم با روش کارآموزی به اشتغالزایی کمک کنیم. بنابراین دولتمردان باید برای کمک به رفع بیکاری، کارآموزی را در سراسر کشور راه بیندازند. این یکی از بزرگترین آرزوهای من است. در سالهای قبل هنگامی که به کسی پروانه کار میدادند، تخصص او را میپرسیدند. اما الان جوانهایی که وارد فضای کسبوکار میشوند، میخواهند با وام و کمکهای دیگر کار تولیدی راه بیندازند، اما این گونه نتیجهای حاصل نمیشود. تخصص و کارآموزی پایه تولید است. کسانی همیشه موفق هستند که این دو مولفه را رعایت کرده باشند.
امروز که با هم صحبت میکنیم، چه آرزویی دارید؟
آرزوی من ترقی مملکت است. امیرکبیر در رمضان ۱۲۶۶ هجری نوشته است: «پروردگارا، الها، ملکا، قادرا، خداوندا؛ امیر تویی، کبیر تویی. تقی همان شاگرد آشپز است. معبودا رو بهسوی تو دارم. هدایتی فرما تا گره از کار مردم بگشایم تا مقبول الهی گردد.» آرزوی من هم فقط همین است گره از کار مردم بگشایم، بهخصوص در این موقعیت.
دیدگاه ها