یک قالیباف از جنگ داخلی سوریه گریخت؛ هیوستون به او امنیت و فرصت داد
سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور
سرویس اخبار خارجی
houstonlanding.org
محمود خصیعم، فرش دستباف کوچکی را که تازه خریده، جلوی صورتش گرفته است، در بازار محلی «فِرست ماندی ترید دیز» در شهر کنتون، شنبه ۴ ژانویه ۲۰۲۵.
او میگوید: «تو هیچوقت نمیتونی درکش کنی. من درکش میکنم، چون میدونم... میدونم چطوریه. توی ذهنم تصویرش رو میبینم؛ بافندهای که نشسته، سیگار میکشه و هر بار اون گرهها رو میزنه.»
(عکاس: آنترانیک تاویتیان / هیوستون لندینگ)
منتشر شده در بخش «اطراف» (Around)
در آپارتمانی دوخوابه در منطقهی کینگوود، محمود خصیعم روی کاناپهای قرمز نشسته است. نگاهش بر دیوار میچرخد و گاهی برای نوشیدن جرعهای چای سیاه مکث میکند. او در حال تماشای تازهترین اثرش است: تابلویی از نیمرخ یک گاومیش. روی دیوار، دستگاه بافندگیای نصب شده که خودش طراحی کرده؛ متفاوت از دار سنتی بزرگش که برای این فضا بیش از حد جاگیر بود. با این حال، توانسته آن را با شرایط جدید سازگار کند—حتی اگر فرسنگها از زادگاهش، حلب، دور باشد.
محمود خصیعم در حال بافت سفارش یک تابلوی گاومیش است؛ با استفاده از سبکهای منحصربهفرد گرهزنی که بُعدی خاص به اثر میدهد. او این نوع دستگاه بافندگی را برای استفاده در آپارتمان کوچک خود در کینگوود اختراع کرد، زمانی که متوجه شد دار سنتیاش بیش از حد بزرگ است.
محمود و همسرش، آلیسا یانگ، در دبی آشنا شدند؛ زمانی که آلیسا همراه مادرش در حال سفر بود. محمود که دید آلیسا خود نیز قالیباف است، از او خواست تا پشت دار بنشیند. همین چالش شروعی شد برای دلباختگی او. این زوج، دخترشان میلا رز را در دبی به دنیا آوردند، سپس برای نزدیکی به برادر محمود به ترکیه نقل مکان کردند، و در نهایت برای نزدیکی به خانوادهی آلیسا، به هیوستون در آمریکا مهاجرت کردند.
خانوادهی خصیعم بیش از هشت نسل در حلب به قالیبافی مشغول بودهاند. پدرش، عبدالقادر محمود خصیعم، یکی از بزرگترین فروشگاههای فرش در بازار معروف قلعهی حلب را اداره میکرد. محمود از کودکی در آن فروشگاه به بافتن مشغول بود.
او در ۱۴ سالگی اولین فروشش را انجام داد: یک قالیچهی کوچک که چهار روز وقت برد و به مردی بریتانیایی فروخته شد که روزها برای خرید آن پافشاری میکرد.
محمود میگوید:
«هر روز میآمد و قالیچه را نگاه میکرد. بالاخره پرسید: "کی میتونم بخرمش؟" بعد ازم پرسید: "چقدر میخوای؟" من عدد خاصی تو ذهنم نداشتم، گفتم ۸۰۰ لیره سوری. گفت: "هر چی بخوای، میدم!"
بابام پول رو گرفت… مشکلی نبود. من خوشحال بودم. پدرم رو دوست دارم.»
محمود روزانه بین ۸ تا ۱۴ ساعت وقت صرف قالیبافی میکند تا برای بازارهایی که در آنها شرکت میکند، آماده باشد. همسرش آلیسا صفحهی فروش آنها در سایت Etsy را مدیریت میکند، جایی که فرش، صابون سنتی حلب و عتیقهجات میفروشند.
او نخستین بار در سال ۲۰۰۸ حلب را ترک کرد تا با عمویش که در دبی فروشندهی فرش بود، کار کند. در سال ۲۰۱۱، با آغاز جنگ داخلی سوریه، به کشور بازگشت. در آن دوران، بهدلیل قرار گرفتن در معرض حملات شیمیایی رژیم بشار اسد در بیمارستان بستری شد و مدتی نیز توسط نیروهای دولتی بازداشت گردید. نگران امنیت و آیندهاش بود، پس دوباره به دبی رفت.
او به فروش فرش ادامه داد و در همان فروشگاه بود که با همسر آیندهاش، آلیسا، آشنا شد. آلیسا با دانش عمیقش دربارهی قالیبافی، او را تحت تأثیر قرار داد. آنها فرزندشان را در دبی به دنیا آوردند و کسبوکاری برای فروش فرش و آموزش قالیبافی راهاندازی کردند. اما همهگیری کرونا کسبوکارشان را تحت تأثیر قرار داد و در نهایت باعث شد در سال ۲۰۲۱ به هیوستون، زادگاه آلیسا، نقل مکان کنند.
پیش از هر بازار، محمود به انبار وسایلش سر میزند و انتخاب میکند که چه چیزهایی را برای فروش ببرد. بهلطف پیشینه و دانش خانوادگیاش در صنعت قالی، او بهخوبی میداند کدام فرشها در بازار آمریکا فروش بهتری خواهند داشت.
از زمان مهاجرت به ایالات متحده، خانوادهی خصیعم کسبوکار خود را با نام Magic Rugs گسترش دادهاند؛ از فروش فرشهای دستبافت محمود گرفته تا فروش فرشهای وارداتی، عتیقهجات و کالاهای خاورمیانهای در سایت Etsy و بازارهای محلی. آنها در بسیاری از بازارهای ایالت تگزاس از جمله Round Top و Canton Market حضور مستمر دارند و حتی تا آریزونا نیز برای فروش سفر کردهاند.
هر ماه، محمود خصیعم در بازار بزرگ First Monday Trade Days در کنتون شرکت میکند؛ جایی که با دار سنتی خود برای مردم قالی میبافد و فرشهای عتیقه و آثار خودش را به فروش میرساند. در یکی از همین روزها، مشتریای به نام کریستی استوارت یک فرش بزرگ عتیقه خرید و گروهی دیگر چند قالیچهی کوچک را به خانه بردند.
با گذشت نزدیک به پنج سال از مهاجرت به تگزاس، محمود حسرت چندانی ندارد.
او میگوید:
«هیچوقت نمیدونی توی بازار چی ممکنه بشه. واقعا نمیدونی. فقط باید انجامش بدی. نترس، واهمه نداشته باش.»
پس از چند روز حضور در بازار کنتون، نوبت رفتن به بازار بعدی در آریزونا بود. اما قبل از حرکت متوجه شد که لاستیکهای وانت جدیدش کاملاً فرسودهاند. همراه با کارمند ماه جاریاش، عبدالرزاق چکور از ترکیه، به نزدیکترین تعمیرگاه رفتند تا لاستیکها را تعویض کنند.
محمود امیدوار است روزی دوباره به حلب بازگردد. پس از سقوط رژیم اسد در دسامبر، این امید برای او رنگ واقعیت گرفته است.
ماه رمضان، برای محمود خصیعم ماهی بسیار خاص است. نزدیک به ۱۴ سال از آخرین حضورش در سوریه میگذرد. او اغلب از دلتنگی برای غذاهای خیابانی و خانوادهاش سخن میگوید. او و خانوادهی همسرش تصمیم گرفتند عید فطر را در هشتمین شب رمضان با شامی خانوادگی جشن بگیرند. غذایی که خوردند، شامل فریکه، برنج، سوسیس گوشت در شیرهی انار، استیک مزهدار و خرما بود — همه غذاهایی از زادگاهش، حلب.
او گفت:
«از شدت دلتنگی برای اون شیرینی سوریهای که توی بازارهای قدیمی بود دارم میمیرم. واقعاً دلم براش تنگ شده. دلم برای مادرم هم تنگ شده. نمیخوام لوس باشم یا اغراق کنم… ولی واقعاً دلم برای اون شیرینی تنگ شده.»
در حالیکه محمود چای را آماده میکرد تا بعد از غذا بنوشند، طوفانی از راه رسید و برق ساختمانشان را برای چند ساعت قطع کرد.
او با خنده گفت:
«حالا دیگه واقعاً یه خانوادهی سوری هستیم!» — اشارهای به خاموشیهای مکرر در سوریه.
ساعتی بعد، محمود از پدرش، عبدالقادر محمود خصیعم که همچنان در حلب با خانواده زندگی میکند، تماس تصویری دریافت کرد. آن دو نزدیک به یک ساعت گفتوگو کردند و در پایان، پدرش برایش آرزوی عید مبارک فرستاد.
دیدگاه ها