هنر دست در ايل سنگسر سمنان
فصل اول
چكيده:
خداوندا ! نام تو تسلي بخش هستي ام و نور تو روشني بخش زندگيم و با ياد تو اين مختصر را آغاز مي نمايم. باشد كه دل مشتاقان معرفت و علم و شيفتگان پژوهش با انوار تو جلي يابد و تقصيرات اين نوشته را به عظمت هستي تو و بزرگ منشي خويش ناديده گيرند.
در اين دفتر تلاش شده مطالبي پيرامون عشاير سنگسر و نحوة كوچ آنها و صنايع دستي آنها و در آخر يكي از صنايع دستي سمنان منتقل شده و فعاليت آنها هنوز ادامه دارد جمع آوري شده.
مقدمه
موقعيت جغرافيايي و شرايط اقليمي سرزمين پهناور ايران، تنوع آب و هوا، وسعت سلسله جبال البرز و زاگرس در امتداد غرب به شرق و شمال به جنوب، رشته کوههاي منفرد داخل فلات از يک طرف، و مراتع گسترده و غني در دامنه ها و ارتفاعات اين جبال، جريان چشمه سارها که از دامنه هاي کوهها به طرف دشت روان هستند، از طرف ديگر، و نيز وجود چمن زارهاي سبز و خرم به دست آمده از اين چشمه ها، موجب شد که از زمانهاي دور دامداران کوچنده که پيوسته همراه با دامهاي خود به دنبال مراتع بودند به داخل اين فلات کشانده شوند.
اين دامداران با گذشت زمان و با استفاده از قانونمنديهاي قومي، نظام تشکيلاتي خود را به منظور حفظ و حراست جان و مال، در مقابل حملات اقوام ديگر و حيوانات وحشي (درنده) پي ريزي نموده و از آن صورت ابتدايي و پراکندگي خارج، و به يک واحد اجتماعي ايل در آمدند، که اجتماع آنها را ايلات ناميده اند.در اين قرون متمادي چندين گروه از ايلات و عشاير زيست نموده اند، که گروهي از آنها فقط نامشان باقيمانده است، و از آن اجتماعات بزرگ عشايري ديگر چيزي ديده نمي شود مانند عشاير عرب زبان خوزستان.
گروهي هنوز حالت اجتماعي خود را در لواي ايلي از دست نداده اند و کوچ فصلي به صورتي نامنظم ادامه مي دهند و يا به طور کلي ساکن شده اند مانند ايلات شاهسونان بغدادي و بلوچ ها که از گروه اخير ميباشند. ديگر گروهها همچنان به زندگي ايلي خويش پايبند بوده، از مقررات و نظام ايلي عودت ننموده اند، گر چه آنها نيز بر اثر مشکلات عديده در حال از هم گسيختگي ميباشند، مانند ايلات قشقايي، بختياري و . . . که عشاير سنگسر نيز از آن جمله هستند.
در دهه اخير ايلات و عشاير بر بيش از زمان هاي ديگر در جامعه مطرح گرديده، براي بررسي به مشکلات، و رفع تنگناهاي آنان سمينارها، شوراهاي متعددي در سطوح مختلف از مقامات مسئول بر پا گرديده است، که شوراي عالي عشاير يکي از آنهاست در اين گروه هم آيين ها مسائل مربوط به جامعه ايلات و عشاير، از آن جمله اسکان آنان و انگيزه ها در راه حلهاي موجود به بحث و بررسي گذاشته شده است.
بررسي زندگي عشاير که جمعيت قابل توجهي از مردم اين کشور را تشکيل مي دهند جزء برنامه هاي اساسي و ضروري دولت به شمار مي رود، به خصوص اينکه از وجود اين گروه از زحمتکشان مي توان در پيشبرد مقاصد اقتصادي بهره شاياني برد، مخصوصاً اگر در برنامه ريزيهاي مملکتي جايگاه خاصي به آنان اختصاص داده شود، و مسائل مختلف آنان از آن جمله کوچ، ييلاق، قشلاق، تهيه علوفه و تقسيم صحيح مراتع مورد توجه قرار گيرد.
اسکان اجباري موجب از بين رفتن حيات فرهنگي، اجتماعي و برنامه ريزي اقتصادي عشاير کوچ نشين از جمله عشاير سنگسري مي شود، اين گروه دامداران خبره اي به شمار مي روند که جمعيتي کوچنده اند، اين ايل به صورت قابل توجهي مي تواند در تامين گوشه اي از نيازهاي اقتصادي مملکت ما را از نظر دام، و فرآورده هاي دامي مفيد واقع گردد.
فصل دوم
موقعيت جغرافيايی سنگسر
بخش سنگسر (مهدي شهر) مخصوصاً شهميرزاد که فاصله کمي از شهرستان سمنان دارد، با قرار گرفتن در دامنه هاي جنوبي جبال البرز يکي از خوش آب و هواترين نقاط ييلاقي کشور به حساب مي آيد، که در زمستان اکثراً از برف و يخ پوشيده شده است.
اين پديده در پاره اي از شهرهاي ديگر حاشيه کويري مانند کاشان، دامغان و . . . نيز مشاهده مي گردد.
بخش سنگسر خصوصيات ديگري هم دارد که براي بررسي و مطالعه جلب توجه مي کند، دامداري در سنگسر است که در نزد اهل فن داراي معروفيت خاص است، که در ساير نقاط ايران مانند آن کمتر مشاهده مي شود، به ويژه از نظر کيفيت گوشت و فرآورده هاي لبني از نظر انواع آن در ديگر ايلات ديده نمي شود. دامداران سنگسري از مراتع قشلاقي تا حوالي طبس، و مراتع ييلاقي در ارتفاعات البرز تا کوه هاي سياه پيشه در منطقه کندوان به منظور تعليف دامها استفاده مي برند، و بدين طريق محوطه وسيعي از سرزمينهاي گرمسيري و سردسيري خارج از محدوده سنگسر مورد بهره برداري دامهاي آنان قرار مي گيرد.
در ميان عشاير سراسر کشور ايل سنگسر طولاني ترين مسير را در کوچ فصلي خود طي مي کنند، همين درگير شدن با طبيعت و کوهستاني بودن منطقه مردم سنگسر را سخت و مقاوم نموده است، به صورتي که آنها از قديم به سلحشوري معروف بودهاند.
بخش سنگسر در گوشه شمال و شمال غربي شهرستان سمنان با فاصله اي حدود 18 کيلومتر قرار دارد، و از شمال به شهرستان ساري، از شمال غربي به شاهي (قائم شهر) و از مغرب به فيروزکوه و از جنوب و جنوب شرقي به سمنان و حومه از شمال و شمال شرقي به دهستان آهوان از شهرستان سمنان محدود است، روستاي طالب آباد در فاصله يک کيلومتري سنگسر بين راه سمنان و سنگسر قرار دارد که اخيراً به محدوده آن پيوسته است. سنگسر که در جنوب سلسله جبال البرز در منطقه کوهستاني منشعب از جبال مذکور واقع شده است، هواي آن تقريباً سرد کوهستاني بوده، آب آن نيز از چشه سارهاي همان جبال تامين ميگردد.
بخش سنگسر از شش آبادي (روستا) به نام سنگسر، شهميرزاد، صوفيان، درجزين، طالب آباد، زيارت مشهور به امامزاده قاسم تشکيل شده است.
خانه هاي سنگسر بر روي تپه ماهور واقع در دامنه جنوبي البرز بنا شده که به منظره جالب توجهي دارد، اين قصبه از نظر جغرافياي تاريخي ايران و بررسي جوانب مختلف آن پيرامون طرز زندگي و فعاليتهاي پر جوش و خروش مردم پر کار آن چه در گذشته و چه در حال داراي اهميت خاص بوده و در خور توجه مطالعه و تحقيق ميباشد.
تاريخ سنگسر
« نام تاريخي سنگسر در کتاب هاي قديم فارسي «سگسر» يا «سگسار» آمده و از نظر موقعيت جغرافيايي در رديف شهرهاي باستاني البرز کوه و مازندران ثبت شده، مردم آن سامان را نيز سنگساران ناميده اند، در شاهنامه فردوسي از سنگسر كه همان سگسر يا سگسار باشد سخني رفته است.
مورخان عرب بعد از اسلام سنگسر را در کتابهاي خود راس الکلب ثبت کرده اند، احمد کسروي در کتاب شهرها، ديه هاي ايران درباره سنگسر چنين نگاشته: (نيز سنگسر نزديکي سمنان را تازيکان راس الکلب ترجمه کرده اند که اينجا بايد گفت: در آغاز اسلام اين نام را سکسر يا سگسر بر زبان رانده اند و اين آبادي نيز از نشيمنهاي سکان بوده است، و چون سنگسريان زبان ويژه خودشان دارند، اگر اين زبان با زبان سپتان نزديک باشد اين يقين خواهد بود که اصل نام بدان سان که تازيگان ترجمه کرده اند سگسر بوده و سگسر تحريف شده آن نام است.
ياقوت در معجم البلدان راجع به راس الکلب چنين نوشته شده است، راس الکلب نام قلعه اي است در قومس، و در طرف راست مسافر نيشابور واقع شده است، ولي در مورد سکونت قوم سک يا سکا در نواحي سمنان و سنگسر به نظر مي رسد که گروهي از اين قوم به اين ناحيه مهاجرت نموده باشند، زيرا «کتز ياس» مي نويسد سکاها از طرف گرگان به خراسان آمده اند، بنابراين موافق عقيده مورخين بوياني بارتيها هم که دولت بزرگ و مقتدر اشکاني را در ايران حدود 250 قبل از ميلاد تشکيل دادند سکائي بوده اند ما با در نظر گرفتن متصرفات اشکاني و پايتخت آنان شهر صد دروازه اطلاق راس الکلب به سر حد غربي سمنان يعني (لاسگرد) يا سرخه طبيعي به نظر مي رسد.
تاريخ آمدن آريائیها به سنگسر:
به طوريکه باستان شناسان به نام فرانسوي گيرشمن در کتاب مشهور خود (ايران) آورده است. در آغاز آريانها از هزاره سوم و دوم پيش از ميلاد براي يافتن چراگاه هاي بيشتر و بهتربه ايران روي اوردند. سپس بعد از فترتي به همان علل از هزاره اول پيش از ميلاد هجوم عمومي آنها به ايران و اشغال اين سرزمين صورت گرفته است.
در هجوم اول از شاخه بزرگ خاوري امواج آريايي يک شاخه کوچکتر منشعب و تا منطقه دامغان پيش آمده است و بوميان آنجا را از ميان بردند. مي توان حدس زد که گروهي از همين شاخه فرعي تا سنگسر که در همان نواحي است آمده و در آنجا استقرار يافتند و اين در حدود 1400 سال پيش از ميلاد مسيح بوده است.
در دوره دوم مهاجرت آريائيان در هزاره يکم پيش از ميلاد در حدود سال 844 پيش از ميلاد اقوام پارتي آريائي در سواحل شرقي و جنوب شرقي درياي خزر مستقر شدند و نام خود (پارتاوا) را به آنجا دادند و در اين هجوم از اقوام مختلف پارتي گروهي کوچک با احشام خود به سنگ کوچ کردند و در آن جاي گرفتند که زبان سنگسري مويد اين واقعيت است.
جمعيت و خانوار
بافت اجتماع انساني در سنگسر بدين صورت مي باشد: گروه انساني سنگسر به ويژه عشاير آن از دو گروه خيل خون (دامدار کوچنده) و دهخون (يکجانشين) شکل گرفته است.
تاچند دهه پيش سنگسر عمدتاً گذرگاهي بود بر گله هاي عظيم دامهاي عشاير سنگسر که از ييلاق به قشلاق و بالعکس در حرکت بودند. ولي امروزه اين منطقه از آن حالت بيرون آمده و زندگي شهري به خود گرفته است.
گذشته از کوچ عشاير غرب کشور، کوچ دامهاي سنگسر از ييلاق به قشلاق را وسيع ترين کوچ در اين سرزمين پهناور بايد دانست که پهنه وسيعي از دامنه هاي جنوبي و ارتفاعات رشته کوههاي البرز و مساحات وسيعي از استانهاي سمنان- تهران- مازندران را در بر مي گيرد.
آئين باستانی گلهداری:
آريائيان در هزاره يکم پيش از ميلاد مانند هجوم هاي پيش از خود براي يافتن چراگاههاي بهتر و بيشتر به ايران آمدند و تيره هاي مختلف پارتي که سنگسريها در زمره آنها بودند نمي توانستند از اين امر مستثني باشند به عبارت ديگر نياکان سنگسريها به هنگام رسيدن به سنگسر گله هاي گوسفند خود را همراه داشتند و آئين گله داري و حشم داري که تقريباً تنها ممر زندگي سنگساريهاست از آن زمان تاکنون همچنان محفوظ مانده است. سنگسريها در بر پا داشتن سنن گلهداري که از گذشتگان و پيشينيان به آنها رسيده بسيار دقيق و سختگير هستند و ذره اي از آن انحراف نمي پذيرند گوئي که اين سنن را همچون آئيني آسماني مي دانند. چون سنگسريها از معدود اقوام آريايي هستند که اين سنتها را محفوظ نگاه داشته اند مي توان با کمال اطمينان ادعا کرد که مراسم و آئين گله داري آنها از:
1- روش محافظت از گوسفندان در چراگاههاي زمستاني.
2- نحوه بازگشت از کوير که با فرا رسيدن بهار انجام مي گيرد.
3- چراب ژن جستجو براي چراگاههاي بيشتر و بهتر با آئين باستان که سبب مهاجرت آريانها شد و اکنون نيز باعث تجاوز سنگسريها به مراتع جديد مي شود.
مناطق ييلاقی (مراتع) عشاير سنگسر
اين مراتع عبارتند از:
1- ارتفاعات کوشت که در منطقه فرمانداري فيروزکوه قرار دارد.
2- کوهستان انيس، وزان، لاور که در بخش لاريجان واقع است.
3- مراتع علي زن، انجي
4- کوهستان پياز مرگ، کله باد، ميور اين مراتع در منطقه فيروزکوه قراردارد.
5- مراتع گل بوک، نواس نيز از ارتفاعات منطقه فيروز کوه است.
6- مراتع معروف به راسم در منطقه فرمانداري بابل قرار دارد.
7- مراتع معروف به عمرک در ارتفاعات فيروز کوه است.
8- مراتع چوچال در ارتفاعات شهميرزاد بخش سنگسر واقع است.
9- خشک لارک در کوهستان بندپي تابع فرمانداري بابل است.
10- مراتع خينک، پشم کون، خوره از توابع بخش سنگسر است.
11- سرخ گبه، ارجمند در ارتفاعات فيروزکوه مي باشد.
12- کوهستان پيش در ارتفاعات لاريجان واقع است.
13- مراتع واقع در ارتفاعات کدوک در منطقه فيروزکوه است.
14- کوهستان چمن خوب در ارتفاعات لاريجان مي باشد.
15- مراتع سرخ دره در ارتفاعات لاريجان مي باشد.
16- ارتفاعات نجف دره تابع فيروزکوه است.
17- مراتع گدار کون در ارتفاعات شهميرزاد قرار دارد.
18- کوهستان دوران در ارتفاعات سمگسر قرار دارد.
19- مراتع سفيد دشت در ارتفعات سنگسر مي باشد.
20-کوهستان معروف به سااو در بخش سنگسر است.
21- مراتع واقع در ارتفاعات تجرک تابع فيروزکوه مي باشد.
22- ارتفاعات غنيان، دج مار در منطقه لاريجان واقع مي باشد.
23- مراتع آساران در بخش سنگسر قرار دارد.
24- کوهستان معروف به پنو در ارتفاعات شهميرزاد است.
25- ارتفاعات لاسيم در بخش لاريجان است.
26- مراتع معروف به املا در بخش لاريجان است.
27- مراتع معروف به پلور در بخش لاريجان است.
28- ارتفاعات سياه پيشه در منطقه کندوان و در حوزه استحفاظي فرمانداري چالوس، کرج قرار دارد.
29- مراتع ريسر در ارتفاعات فرمانداري ساري مي باشد.
30- کوهستان هليور در منطقه لاريجان است.
31- مراتع معروف به الرم، هلم در منطقه لاريجان است.
در هر يک از ارتفاعات و مراتع ياد شده به طور تقريب حدود ده خانوار عشايري اجتماع نموده مشترکاً از آن بهره برداري مي کنند.
(به طور مشاع) و به زبان ساده تر همه با هم و يک نواخت از آن استفاده مي برند. در هر مرتع نيز حدود 6 هزار راس دام مي توانند چرا کنند. فاصله ييلاقات از سنگسر تا آخرين توقفگاه عشاير در ارتفاعات کندوان حدود 400 کيلومتر است که بيشتر آن در نقاط کوهستاني و گذرگاه هاي صعب العبور قرار دارد.
فصل سوم
يافتههای تحقيق اسکان عشاير سنگسر و علل آن
خشکسـالی:
يکي از عوامل يکجانشيني ايل سنگسر خشکسالي و عدم باران هاي به موقع مي باشد با توجه به اينکه ايران يک منطقه کم باران و خشک جغرافيايي است. نتيجتاً در چنين سالها نه تنها مراتع رشد نکرده اند بلکه رو به انهدام هم مي رود لذا با توجه با اين اصل که حيات دام به مرتع و زندگي دامدار به دام پيوند دارد و بدان وسيله مي تواند به حيات خود ادامه دهد. لذا در غير اينصورت دام بدون مرتع محکوم به فنا بوده و دامدار که تلاش گر است به جزء بدون دام در تکاپوي منبع درآمد ديگري خواهد بود تا از طريق آن امرار معاش نموده و ادامه حيات دهد.
دامداران بدون مراتع قادر به نگهداري دام در نتيجه قادر به ادامه زندگي نمي باشند و به ناچار پيشه مورد علاقه نياکان خود را رها نموده و به مشاغل ديگري روي مي آورند. البته در چنين سالها توجه مسئولين به امور عشايري مي تواند اين کمبود را تا حدودي جبران نموده و مانع از هم گسيختگي نظام عشاير گردد.
كشاورزی
مردم سنگسر از ديرباز به كار پرورش گوسفندان كه داراي نژادي خاص بود اشتغال داشتند و زندگي آنها بيشتر در كنار احشام و در چادرها مي گذشت به كار كشاورزي گرايش چنداني نشان نمي دادند مقدار آب و زمين مزروعي در سنگسر و پيرامون آن در حدي نبود كه به كشاورزي ترغيب شوند. زمين دشت سنگسركه نسبتاً زياد است و همچنين آب و زمين (كلاته)هاي اطراف سنگسر به (ورزها) برزگران با شرايطي عادلانه به اجاره داده مي شد اين برزگران بيشتر غيرسنگسري بودند.
مسئله ارباب رعيتي بدان گونه كه در ديگر مناطق ايران رايج بود در سنگسر وجود نداشت و تقريباً شناخته شده نبود و خورده مالك ها زمين هاي زراعتي آبي و ديمه يا ديمه زارها را در تملك داشتند. ميزان مالكيت آنها با خريد و فروش دائماً در تغيير بود.
آب چشمه سارها و كاريزها را اگر (كرامند) يعني به مقدار قابل توجه بود (راستو) مي گفتند كه يكسره به كشت مي رسيد و گرنه به تناسب مقدار آب از سنگ و گل، اندود اگر بود، استال يعني استخري بزرگ يا كوچك مي ساختند كه آب در آن جمع مي شد. در بهاران روزي دوبار و در تابستان و پاييز روزي يكبار (كورك) را مي بستند و مي گشودند آب گرد آمده در استخر با زور بيشتر به كشتزار مي رسيد و آن را شاد و - سيراب مي كرد.
فعاليت های جنبی عشاير سنگسر
1- پشم زنی
هر سال اواسط بهار پشم ميش ها و قوچ ها را مي چينند. ابزار كار آنها قيچي آهني چره (Chra) است كه از دو تكه تشكيل شده است و به كمك چوب باريكي به نام خرك (Xarag) كه طرفين آن تراشيده شده به يكديگر وصل مي شود. پشم چيني به اين صورت است كه دام را روي زمين مي خوابانند و دست و پايش را مي بندند و چره را به يك دست گرفته و با كمك دست ديگر آن را باز و بسته كرده و پشم را مي چينند.
گوسفندان را هر سال (چره) مي كنند. ابتدا گوسفندان را در نزديك ترين رودخانه مي شويند سپس پشم آنها را مي چينند.
پشم بره ها را ديرتر (اواسط تابستان) مي چينند، زيرا معتقدند كه پوست بره ها نازك تر است و آفتاب پشت بره ها را مي سوزاند. به موي بز كمتر توجه مي شود و عقيده دارند كه طبيعت بز سرد است و مويش هم ديرتر در مي آيد. به خصوص كه بزهاي سفيد كه به سرما حساسيت بيشتري دارند و اگر موي آنها را بچينند ممكن است در اثر سرماهاي نابهنگام تلف شوند.
2- ريسندگی
كار تبديل پشم به نخ توسط كرمون (Kermun) چل cel (دوك) انجام مي شود. چل عبارت از يك ميله چوبي نسبتاً ضخيم از شير خشت است كه در انتها داراي يك قطعه چوب مدور سوراخ شده به نام كندوك (Kanduk) است كه ميله اي چوبي ميان آن مي گذرد.
عمل ريسندگي مو، فقط توسط كرمون انجام مي شود. كرمون از دو پره تشكيل شده به شكل علامت به علاوه (+) است. هر دو پرده داراي سوراخ هستند و يك ميله چوبي باريكي از ميان آنها مي گذرد. اين دو قطعه از چوب سنگيني مانند گز و شير خشت ساخته مي شوند تا موقعي كه دوك به دور خود مي چرخد نقش چرخ لنگر را ايفا كند.
بعد از چيدن مو يا پشم، زوائد چسبنده به آن با دست جدا مي شوند. و توسط شانه مخصوصي از هم باز مي شود. روي اين شانه چوبي دو رديف دندان فلزي موازي با هم بر تخته كوبيده شده است. براي باز كردن پشم ها از هم، پشم را به كمك چوب هاي باريكي به نام شمشك آنقدر مي زنند تا از هم باز شود.
به هنگاك نخ ريسي، فرد ريسنده، پشم شانه شده را كه قبلاً دسته شده (تابيده شده) است به دور مچ چپ خود مي پيچد، تارها را با نوك انگشتان خود مي كشد و با حركت دوراني دوك كه به انتهاي نخ آويزان است پشم را به نخ تبديل مي كند. موقعي كه نخ متصل به دوك آنقدر بلند مي شود كه بيم تماس دوك با زمين مي رود ريسنده نخ ها آن را به طور مورب به دور چوب دوك مي پيچد.
3- رنگرزی
در سنگسر از ديرباز بافتن انواع پارچه هاي پشمي، نخي، ابريشمي و همچنين مويينه و گليم هاي راه راه در (كارگر) يعني كارگاه هاي خانگي مرسوم بود و زنان سنگسري از (دارا) و (ندار) همگي با بافندگان آشنا بودند و نقش ها و طرح هاي گوناگون و ظريف بر اساس سنت هاي ديرين ابداع مي كردند. هر كدبانويي اين هنر را به دختر يا دختران خود مي آموخت.
رنگ آميزي (تون) (يوي) يعني تار و پود آنچه را كه بايد بافته شود و آنچه را كه بافته شده بود به رنگ هاي گوناگون نيز با بكار گرفتن ريشه، پوست، برگ، شكوفه يا ميوه درختان و حشره اي رنگ زا و موادي چون زاج از سفيد و سياه و جوهر ليمو و نمك به روش باستاني خود را انجام مي دادند رنگي كه همواره بر جاي بود و تابش آفتاب و شستشوي در آب هرگز نمي توانست آن را زايل نمايد.
روش كار و رنگرزی
الف- بن گذاشتن
نخستين كار رنگرزي نزد زنان سنگسري اين بود كه پايه اي براي رنگ ها بگذارند كه از هر جهت استوار باشد تا رنگي را كه بر آن قرار مي گيرد نگاه دارد براي اين كار يعني بن گذاشتن براي بافته ها يا تارهاي نخي از نمك طعام و براي پشم و بافته ها و تارهاي پشمينه و ابريشم از زاج سفيد يا سياه و جوهر ليمو با توجه به نوع رنگ استفاده بعمل مي آمد. بدينگونه كه در آغاز كار ديگي مثلاً به گنجايش نزديك به چهار من آب بر آتش مي گذاشتند و زاج يا هر چه را كه براي «بن» لازم بود خورد كرده در آن مي ريختند و آب را آنقدر مي جوشانيدند تا آن ماده كاملاً حل شود. سپس بافته يا تاري را كه بايد رنگ شود در آن فرو مي بردند و تا چندي بعد مي جوشانيدند سپس آن را بيرون كشيده روي يك سيني مي گذاشتند. اكنون بن بر آن نهاده شده آمادة رنگ پذيري بود.
ب- رنگ گذاری
آنگاه ماده رنگ كننده را از برگ يا پوست يا ريشه درخت يا هر چه كه بود در همان آب جوشان مي ريختند. ديري نمي پاييد كه رنگ آن با آب در هم مي آميخت. اگر تفاله داشت محتويات ديگ را از صافي گذرانيده تفاله را جدا ساخته دور مي ريختند و آب آميخته به رنگ را دوباره بر آتش مي گذاشتند. پس از آن بافته يا تار بن نهاده را به يكبارگي در آن مي نهادند و چنگ مي زدند يا با چمچمه هاي چوبي درشت به هم مي زدند تا همه جاي آن همسان رنگ گيرد و لكه اي به آن نماند. پس از آنكه اندكي جوشيد و رنگ پذيرفت آن را از ديگ بيرون آورده بر بند مي آويختند و مي گشادند تا هنگام خنك شدن نيز همه جا همرنگ بماند. ديگر تار يا بافته آماده براي به كارگيري در كارگاه بافندگي و با هر منظور ديگر بود.
زاجي را كه براي انواع رنگ ها لازم بود سنگسريها از جائي به نام «زاكون» يعني كان زاج كه در دامنه هاي جنوبي كوه هاي جنوب سنگسر بود استخراج مي كردند. يكي از زنان قديمي سنگسر مي گويد: كه به خاطر دارد در كودكي همراه مادرش به اتفاق گروهي از زنان سنگسري بدان جا رفته بود و به ياد مي آورد كه موضع كان كنده شده و رفته رفته به صورت غاري بزرگ درآمده بود كه در منتهااليه آن از پنج مجراي طبيعي نزديك به هم مانند پنج انگشت دست آب معدني با پنج رنگ گوناگون مي تراويد و جاري مي شد و سپس به هم مي پيوست و نزديک به مدخل غار برکه اي را تشکيل مي داد که محتويات آن را «زاو» يعني «آب زاج» مي گفتند و آن را در کوزه ها ريخته به سنگسر مي بردند و به جاي زاج سياه به کار مي گرفتند. او مي گويد که مادرش او را تشويق به رفتن به درون غار براي برداشتن مقداري آب نموده بود و از ترس ريسماني ستبر در پشت سر به هم بافته شده بود به دست پيچيده و نگه مي داشت. در محل همان کان علاوه بر آنچه که گفته شد زاج سفيد و سياه به شکل جامد نيز به دست مي آيد. به اين کان «زاگيرون» نيز مي گفتند.(= جاي گرفتن زاج)
ج- انواع رنگها
مواد بايسته براي رنگهاي گوناگون بدين گونه اند:
1- اناری روشن
- براي ده سير پشم.
- بن- زاج سفيد به اندازه مغز بادام
- مواد رنگ زا- جوهر ليمو 4 مثقال که در اينجا براي روشن شدن رنگ از آن استفاده مي شود.
ده سير آب انار ترش که قرمز رنگ باشد که هم براي رنگ و هم براي روشن شدن به کار ميرفت.
سه سير «نورسک» يعني روناس که پوست آن دور ريخته مي شد و مغز آن براي رنگ به کار مي رفت.
رسم چنان بود که پس از پايان کار رنگرزي اين رنگ که بيشتر براي «سرگيرا» يعني چادر پيشازي سنگسري که رنگ آن قرمز و سورمه اي بود مورد استفاده قرار مي گرفت پشم يا تار رنگ شده را که رنگي خفته داشت به چشمه سار «رابند» در کوههاي جنوبي سنگسر ميبردند و نزديک به نيمي از روز آن را در آب آن چشمه مي گذاشتند و اين کار را «وووندتن» «در آب نهادن» مي گفتند خاصيت اين آب چنين بود (و هست) که پس از مدتي رنگ خفته و تيره درخشندگي و روشني مي يافت. سپس ماده رنگ شده را به خانه مي آوردند وکاملاً مي خشکانيدند و بعد به کار مي گرفتند.
2- «گيته سور» رنگ قرمز سير
- بن- با توجه به نوع پارچه يا تار که بايد رنگ شود.
- مواد رنگ زا- قرمز دونه= قرمز دانه، که از دانه هاي خشک شده کرمي قرمز رنگ و رنگ زا بود که از گوني خاص به دست مي آيد و سابقاً در سنگسر به معرض فروش قرار مي گرفت اين دانه ها را ميجوشانيدند سپس از صافي مي گذرانيدند و از آب آميخته به رنگ آن براي رنگ رزي استفاده مي کردند.
3- رنگ سياه
- بن و زاج سياه به اندازه يک يا دو سير براي یک من پشم. اگر زاج سياه آماده نداشتند از زاج سفيد استفاده مي کردند و داخل ديگ رنگرزي قطعات آهني مانند نعل و ميخ يا «آن کچا» يعني قاشق آهني مي انداختند. اگر ديگ رنگرزي خود آهني بود ديگر احتياجي به قطعات آهني نمي ماند.
- مواد رنگ زا- انور چکل، پوست خشکيده انار و يا «يوزولگ»، برگ خشکيده شده گردو. بافته يا تارهاي رنگ شده را کاملاً باز مي کردند و مي خشکانيدند که رنگ لکه لکه نشود. اين گونه باز کردن بافته يا تار پشم را «واچکلتتن» مي گفتند.
4- رنگ نخودی روشن
- بن بر حسب نوع آنچه که مي بايست رنگرزي مي شد.
- مواد رنگ زا- پوست خشکيده انار و کاه که به طور جداگانه جوشيده مي شد. جوهر ليمو به اندازه لازم براي «روشن شدن» رنگ- مقداري زردچوبه کوبيده که با زياد شدن مواد رنگ زا يا جوهر ليمو رنگ نخودي گونه گونه به دست مي آمد.
5- نخودی گيت- نخودی سير
- بن- بر حسب نوع جنسي که بايد رنگ شود.
- ماده رنگ زا- «بوناره» يعني «آب ته مانده رنگها»، اگر صورتي بود. پشم سفيد را پس از بن گذاشتن در آن مي جوشانيدند رنگ نخودي به دست مي آمد اگر تمايل به قرمزي بود زردچوبه به آن مي افزودند و با جوشاندن پشم در آن، رنگ نخودي شکل مي گرفت.
6- رنگ زرد
- بن- با توجه به نوع پارچه يا تار، معمولاً زاج.
- مواد رنگ زا- گل «اسپرسک»، اسپرس زرد. اگر اسپرس زرد نبود از موادي چون پوست درخت زرشک و ريشه آن و يا از پوست و ريشه درخت انار استفاده مي کردند و اندکي جوهر ليمو براي روشن شدن رنگ به آن مي افزودند.
7- گيته زرد- زرد سير
- بن- بر حسب نوع پارچه يا تار.
- مواد رنگ زا- آب پوست خشکيده انار به شرحي از اين گفته شده با اندکي زردچوبه.
8- رنگ نارنجی
- بن- بر حسب نوع پارچه يا تار.
- به مواد رنگ زا براي زرد که شرح آن گذشت، اگر آب انار ترش سرخ فام مي افزودند رنگ نارنجي به دست مي آمد.
9- رنگ سبز
- بن- بر حسب نوع پارچه يا تار
- مواد رنگ زا- 1- به شرح رنگ زرد(6)- اگر نيل به آن افزوده مي شد رنگ سبز به دست مي آمد. زيادي يا کمي نيل باعث مي شد که رنگ سبز، سير يا روشن بشود. 2- به کار گرفتن برگ زردآلو به عنوان ماده رنگ زا. 3- به کار گرفتن «شته واش» که نوعي بوته وحشي است که شباهت به بوته اسپند دارد و سگسري هاي چادر نشين آن را به خوبي مي شناسند.
10- رنگ آبی
- بن- با توجه به جنس پارچه يا تار
- ماده رنگ زا- نيل که کمي و زيادي آن آبي گونه گونه به دست مي داد. رنگ آبي سر را سنگسريها آبي «بسته» مي خواندند.
11- رنگ قهوه ای روشن يا عبائی= بغم
- بن- با توجه به نوع پارچه يا تار
- مواد رنگ زا- حنا و جوهر ليمو و «نورسک» که روناس باشد، به شرح کاربرد روناس مذکور در (1- رنگ اناري روشن).
صنايع دستی عشاير سنگسر
صنايع دستي يكي از فعاليت هاي اقتصادي خانوارهاي عشايري استان است. توليدات صنايع دستي كاري عمدتاً زنانه است كه براي رفع نيازهاي خانوار در كنار فعاليت اصلي كه دامداري است انجام مي شود. مهمترين انواع توليدات را انواع فرش و زيرانداز، سياه چادر و وسايل کار مانند جوال و خورجين و وسايل زندگي مانند: مشك، خيك، تلم و . . . تشكيل مي دهند.
صنايع دستي ايل را مي توان به دو دسته عمده تقسيم كرد:
1- دست آوردهايي كه در خدمت رفع نيازهاي مربوط به زندگي و كار خانواده هاي ايل است. شامل: سياه چادر (يلن) yalan، ريسمان كه از موي بز توسط زنان ايل بافته مي شود، خيك كه براي نگهداري فرآورده هاي لبني مورد استفاده قرار مي گيرد و تلم كه براي تهيه كره از آن استفاده مي شود. اين نوع توليدات جنبه خود مصرفي داشته و براي ساختن آنها از مواد خام موجود در قلمرو ايل استفاده مي شود. عامل موثر در پيدايش اين نوع توليدات نياز روزمره به استفاده از آنها بوده است.
2- گروه دوم توليداتي هستند كه علاوه بر استفاده داخلي در ايل، مورد استفاده و نياز روستائيان و شهرنشينان مبادله مي شود. عشاير با فروش مازاد توليدات خود اقلام مورد نياز خود را از شهر و روستا تهيه مي كنند.
اين دسته از صنايع دستي امروزه به ميزان بيشتري توليد مي شود و ارزش اقتصادي زيادي نيز برخوردار است و در آمد حاصله به عنوان يك فعاليت جانبي اصيل قابل توجه است كه به توضيح بعضي از آنها مي پردازيم.
قالی بافی:
دستگاه بافندگي يا دار قالي از نوع افقي يا خوابيده است كه بر روي زمين قرار دارد اين دار به صورت چهار چوبي به اندازه طول و عرض فرش موردنظر مي باشد و به طور خوابيده در برابر بافنده قرار مي گيرد.
دو تيرك در دو طرف دستگاه قرار دارد، يكي در بالاي دار و ديگري در پائين دار كه به كمك چهار ميخ توسط كاركش فلزي به تبر متصل است. يك تير چوبي نازك تر به نام ورد (Vard) در وسط و يك ني در جلوتر قرار دارد. ابتدا نخ هاي تار كه معمولاً از جنس پنبه است به صورتي موازي بر روي قسمت بالا و پايين دار قالي بافي دوانده مي شود و سپس با نخ هاي رنگارنگ بافتن آن آغاز مي شود.
وسايل و ابزار قالي بافی
شانه: وسيله اي است با دنده هاي فلزي كه به وسيله آن پودي كه روي يك رج (رديف) بافته شده كوبيده مي شود. تعداد دنده هاي شانه ده تا دوازده عدد مي باشد.
قيچي: ريشه اضافي را بعد از سركش كردن و كوبيدن با آن مي چينند.
چاقو: به كمك آن ريشه بريده مي شود
نقشه قالي و اجزاي آن: نقش فرش ها به علت ذهني بودن طرح متنوع است از آنجا كه هر بافنده اي اين مجال و امكان را دارد تا ذهنيات خود را تجاي و تجسم بخشد، اين نقش ها
گليـم
بافتن گليم معمولاً آسان تر از قالي و قاليچه است و مردم ايل به عنوان زيرانداز از آن استفاده مي كنند. گليم ها را از نظر طرح مي توان به ساده باف و نقش دار و از نظر جنس به گليم هاي پنبه اي و پشمي تقسيم كرد.
براي تهيه يك گليم به ابعاد 3×5/1 متر، نه كيلوگرم نخ رنگارنگ، دو كيلوگرم نخ پنبه اي يا پشمي لازم است. بافتن چنين گليمي توسط يك نفر در مدت يك ماه انجام مي شود.
گليم نسبت به قالي داراي برتري هايي به شرح زير است:
1- نسبت به قالي سبك تر است.
2- در هنگام باربندي فضاي كمتري اشغال مي كند.
3- در زمان كمتري مي تواند در قشلاق يا ييلاق بافته مي شود.
4- بافت گليم ساده تر بوده و به مهارت كمتري نياز دارد.
مهمترين نقوش گليم هاي عشاير اليكايي عبارتند از: باربندي، اروفي، شيرازي، گليم هاي ساده شامل رنگي (7 رنگ) و ساده و دو رنگ (سفيد و سياه) است.
مفرش
مفرش نوعي قالي شبيه پشتي هاي بزرگ است كه آن را به صورت يك صندوق (حجم دار) درمي آورند. مفرش به عرض 75 سانتي متر و به طول 125 سانتي متر از نخ هاي رنگارنگ بافته مي شود و از آن براي نگهداري لحاف و تشك در هنگام كوچ استفاده مي كنند كه از زيبايي خاصي برخوردار است. مفرش را معمولاً يك جفت مي بافند. در گذشته هر خانواده عشايري حداقل يك جفت مفرش به عنوان جهيزيه به هر دختر خود مي داد. از ديگر صنايع دستي ايل مي توان، خورجين، توبره، بن بار و جاجيم را نام برد.
ساير صنايع دستی
در گذشته نه چندان دور، انواع صنايع دستي با كاربردهاي مختلف توسط زنان عشاير اليكايي تهيه مي شد كه متاسفانه ديگر كاربردي ندارد و توليد نمي شود. برخي از اين دستبافته ها عبارتند از:
پشت توره: توبره پشتي
چره تور: توبرة چره، محل نگهداري دو كارد پشم چيني
خمير سفره: سفره خمير
قاشق توره: توبرة قاشق
قلمه سنگ: قلاب سنگ، فلاخن
گيليم چه: گليم چه (گليم كوچك)
نمگ توره: توبره نمك، محل نگهداري نمك
نون سفره: سفره نان
هگبه: خورجين كوچك رنگي با نماي قاليباف
هگبه را در گذشته جلوي زين اسب ( روي گردن اسب) مي گذاشتند و در داخل آن چاقرنه (قند) مي ريختند و اسب سوار با دادن يك حبه قند به اقوام و آشنايان، آنان را براي مراسم عروسي دعوت مي كرد.
منبع: موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان ، 1387- کتابخانه دیجیتال تبیان
دیدگاه ها