اکبر مهدی ئی: قالی ایرانی قصه رنگهاست
سایت اطلاع رسانی فرش ایران - کارپتور
گزارش: شیرین مستغاثی
درباره هر یک از قالیها شرح مختصری میگوید و اگر طرحی از یک قالی از آنِ او نیست با افتخار از استادان بزرگی نام میبَرد که نام و یادشان جاودان است... و چه عظمتی است نام مرحوم استاد احمد ارچنگ، مرحوم استاد سید جعفر رشتیان، مرحوم استاد اکبر شادمان، مرحوم استاد عیسی بهادری و مرحوم استاد جواد رستم شیرازی در قالی ایرانی. استاد مهدیئی تأکید میکند که قصه قالی با فرش متفاوت است و هنر با صنعت نیز هم. و اگرچه میگوید که قالی ایرانی یکی از بهترین راههای فرهنگسازی است، اما متأسف و متأثر است از اینکه قالی در کشور ما بهاندازه یک زمین فوتبال ارزش ندارد، درحالیکه میتواند آبرو و حیثیت ما و مُعرف هنر و شخصیت ما باشد.
او میگوید: برای احیای قالی ایرانی به ایجاد رشته بازرگانی قالی ایرانی، احیای هنرستانها، نظاممهندسی تولید قالی دستباف، بانک اطلاعات نقشههای قالیهای دستباف، تبادل هنری و علمی با مجامع سایر کشورها و اشتراک مجلههای فرهیخته آنها، اصلاح سرفصلهای دانشگاهها در رشتههای هنری با اولویت آموزش، حضور مدیران کارآمد و دلسوز بر مسندهای اداره امور مرتبط با قالی ایرانی، ارزش قائلشدن برای انجمنهای هنری، تشویق دانشجویان، رنگرزها، بافندهها و صادرکنندهها و همچنین برگزاری تورهای علمی نیاز داریم.
استاد تأکید میکند: «باید به ریشهها پرداخت.»
آنچه میخوانید گفتوگوی اختصاصی خبرگزاری ایسنا با استاد اکبر مهدیئی، هنرمند پیشکسوت نقاشی قالی است.
استاد، متولد چه تاریخی و کدام محله هستید؟
اول مهرماه ۱۳۳۳ در ناحیه ۳ اصفهان یعنی خیابان هاتف متولد شدم.
چه زمانی به هنر قالی وارد شدید؟
مرحوم پدرم دستی به هنر زریبافی داشت و مدتی نزد استاد «مهدی پورنقشبند» بود که در نقشبندی زریبافی نظیر نداشت، ولی به بازار آمد و شغل دیگری پیدا کرد. مغازه پسر استاد «اکبر مینائیان» که به او استاد اکبر نقاش هم میگفتند و یکی از رجل هنری زمان خودش بود در همسایگی مغازه پدرم قرار داشت. چون پدرم ذهنیت هنری داشت وقتی ۸ سال داشتم من را نزد آقای مینائیان گذاشت و من تا سن ۱۱ سالگی زمانی که تعطیلات مدرسه شروع میشد در خدمت استاد مینائیان بودم؛ این آغاز فعالیت من بود.
از حضور چه اساتید دیگری بهرهمند شدید؟
من دوره ابتدایی را در دبستان کازرونی در خیابان سپه و کوچه تلفنخانه درس خواندم و سه سال اول متوسطه یعنی سالهای ۱۳۴۷ و ۴۸ و ۴۹ هنرجوی هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بودم که آنجا در رشته مینیاتور شاگرد مرحوم استاد جواد رستم شیرازی بودم و بعدازاینکه هنرستان را ترک کردم مدت ۳۰ سال با استاد رستم شیرازی ارتباط داشتم و حتی در روزهای آخر عمرشان هم در خدمتشان بودم. استاد هوشنگ جزی زاده هم یکی از استادان من در هنرستان بودند که در درس رسم فنی بینظیر هستند و خدا به ایشان سلامتی دهد. در سال ۱۳۴۷ به نزد مرحوم استاد «رحمتالله شادمان» رفتم که استاد اصلی من بود و تا سال ۱۳۵۲ افتخار شاگردی ایشان را داشتم. بعد از هنرستان به تشویق مرحوم استاد شادمان تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شبانه هراتی ادامه دادم و در سال ۱۳۵۴ دیپلم ادبی را دریافت کردم. البته من عمرم را روی طرحهای استاد ارچنگ گذراندم و در رنگآمیزی طرحهای ایشان تجربهاندوزی شایستهای به دست آوردم و شادمانه توانستم در طرحهای مکتب اصفهان تأثیرگذار باشم.
فارغالتحصیل هنرستان هنرهای زیبا هستید؟
خیر فقط سه سال اول متوسطه را در هنرستان هنرهای زیبا در رشته مینیاتور درس خواندم، ولی من در خانوادهای متوسط متولدشده بودم و چون میخواستم به بازار بیایم و کار کنم آن را رها کردم، یعنی سال ۱۳۴۹ سیکل خود را از هنرستان گرفتم و بعدازآن شاگرد شادروان استاد رحمتالله شادمان شدم و از افتخاراتم است که در خدمت این استاد بودم.
آیا تحصیل در رشته ادبیات روی هنر شما یعنی نقاشی قالی نیز تأثیرگذار بود؟
آن سه سال که رشته ادبی خواندم و دیپلم ادبی گرفتم باعث شد که به قالی نگاه ادبی داشته باشم، یعنی توانستم در کار نقش قالی نگاه فرهنگی داشته باشم و در آن به جنبههای شعر و ادبیات بپردازم و این موضوع به دلیل تأثیر دیپلم ادبی است. یادم است که رزومه کامل ۱۵۰ شاعر از قبل از رودکی تا احمد شاملو را برای به دست آوردن ۷ نمره حفظ کردم و همین مسئله در آثارم اثر بسیاری داشت. ازجمله قالیهایی که متأثر از این ارتباط کار کردم قالی رستم و سهراب است که چهار سال به دنبال یک بیت بودم که به مفهوم نقش قالی اضافه کنم تا این قالی تاریخی همیشه حرفی برای گفتن داشته باشد.
کدام بیت را در این قالی کار کردید؟
تکبیتی از غزل مرحوم هوشنگ ابتهاج (سایه) «زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد، سزای رستم بدروز مرگ سهراب است.» یکی دیگر از قالیهایی که با تأثیر از ادبیات کار کردم قالی تخت جمشید در آتش است که شعر آن از دوست عزیزم مرحوم محمدعلی دادور (فرهاد) است و درمجموع، کمتر قالی بوده که کار کنم و شعر نداشته باشد و این به دلیل تأثیر سه سال هنرجویی هنرستان و تحصیلم در رشته ادبیات است.
آیا تحصیل در رشته ادبیات روی هنر شما یعنی نقاشی قالی نیز تأثیرگذار بود؟
آن سه سال که رشته ادبی خواندم و دیپلم ادبی گرفتم باعث شد که به قالی نگاه ادبی داشته باشم، یعنی توانستم در کار نقش قالی نگاه فرهنگی داشته باشم و در آن به جنبههای شعر و ادبیات بپردازم و این موضوع به دلیل تأثیر دیپلم ادبی است. یادم است که رزومه کامل ۱۵۰ شاعر از قبل از رودکی تا احمد شاملو را برای به دست آوردن ۷ نمره حفظ کردم و همین مسئله در آثارم اثر بسیاری داشت. ازجمله قالیهایی که متأثر از این ارتباط کار کردم قالی رستم و سهراب است که چهار سال به دنبال یک بیت بودم که به مفهوم نقش قالی اضافه کنم تا این قالی تاریخی همیشه حرفی برای گفتن داشته باشد.
کدام بیت را در این قالی کار کردید؟
تکبیتی از غزل مرحوم هوشنگ ابتهاج (سایه) «زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد، سزای رستم بدروز مرگ سهراب است.» یکی دیگر از قالیهایی که با تأثیر از ادبیات کار کردم قالی تخت جمشید در آتش است که شعر آن از دوست عزیزم مرحوم محمدعلی دادور (فرهاد) است و درمجموع، کمتر قالی بوده که کار کنم و شعر نداشته باشد و این به دلیل تأثیر سه سال هنرجویی هنرستان و تحصیلم در رشته ادبیات است.
از طرح اساتیدی که نام بردید در آثار خود استفاده میکنید؟
بله از طرحهای مرحوم استاد احمد ارچنگ، مرحوم استاد سید جعفر رشتیان، مرحوم استاد جواد رستم شیرازی، مرحوم استاد رحمتالله شادمان و همینطور از طرحهای استاد مهدی علمداری که خدا حفظشان کند. البته در همه این طرحها، روی رنگآمیزی آنها زیاد کار میکنم و آنها را تغییر میدهم.
از ویژگیهای استاد شادمان بگویید؟
بزرگیِ آقای شادمان این بود که برای استادان کار میکردند، یعنی آن زمان آدمهای بسیار مهم و باشخصیتی در بازار کار قالیبافی بودند مانند مرحوم استاد یدالله خان حقیقی، مرحوم استاد بهرام انتشاری و مرحوم غفاریان، امروز یک نفر با آن استعداد و با آن عشق که این افراد داشتند در کار قالی پیدا نمیشود. ذهن آنها وقاد بود یعنی هنر شایسته را جستجو میکردند و به همین دلیل هم فعالیتهایی که آن زمان در زمینه نقشههای فرش اتفاق افتاد کارهای شایستهای بود، یعنی در زمان مرحوم استاد شادمان بود که قالی هفت شهر عشق بافته شد، درحالیکه بعدازآن بهخصوص بعد از انقلاب چنین اتفاقهایی نیفتاد و بیتوجهیها به قالی بسیار زیاد شد. استاد شادمان خیلی به کار خودشان علاقهمند بودند و از زیر صفر شروع کرده و شاگرد استاد مرحوم صانعی بزرگ بودند که هردو اهل کاشان بودند. حتی به مادر آقای شادمان هم «اوستا کاشی» میگفتند که قالیهای برجسته هنری میبافت. آقای شادمان ازنظر خصلتهای انسانی مرد بزرگی بود یعنی هرکس حتی یکبار با ایشان هم برخورد داشت انسانیت و اخلاق هنری را در او میدید. کمتر کسی بود که ذهنیتی مانند او داشته باشد. بزرگترین استادی بود که حدود ۳۰ و اندی شاگرد شاخص و مبرز تربیت کرد.
اسامی شاگردانشان را در خاطر دارید؟
برادر خودشان به نام مرحوم استاد عباس الوندی، آقای رضا بلونژاد، استاد مؤیدی، آقای بکتاشیان، آقای رومینا، برادران مهرساب و من هم جزو آخرین شاگردان او بودم و ۹ سال خدمتشان بودم، ولی تا آخر عمرشان با ایشان رابطه داشتم و سعی میکردم از عشق و مهربانیهای او کمال استفاده را ببرم و خوشبختانه این موضوع در کارهایم اتفاق افتاد.
قالی هفت شهر عشق چه مضمونی داشت و چه کسانی در طراحی و نقاشی آن نقش داشتند؟
در این قالی که به آستان قدس رضوی اهداشده است هفت شهر مقدس کربلا، نجف، کاظمین و ... بافتهشده است که موضوع و سوژه اصلی آنهم واقعه عصر عاشورا است که بعدها آقای فرشچیان از آن تابلوی مینیاتور را ساختند. این قالی در کارگاه مرحوم «حاج یدالله خان حقیقی» بافته شد. طرح اولیه آن متعلق به استاد «محمود فرشچیان» است و اجرای نقاشی و رنگآمیزی آن را شاگردان استاد «رحمتالله شادمان» و استاد «سید جعفر رشتیان» انجام دادند.
ویژگی سبک شما چیست؟
اگر ازنظر علمی عرض کنم این است که نگاه من به طبیعت نزدیکتر از دیگران است، یعنی همان سبک کلاسیک ایرانی را کار میکنم و یک مقدار از رنگهای سنتی فاصله گرفتم و در مورد رنگهایی که بهخصوص در مکتب اصفهان مرسوم بوده یک مقدار زلالتر کار کردم مثلاً اگر جایی رنگ آبی بوده من آن را پررنگتر کردم. من هیچوقت به رنگ سال معتقد نبودم اما سعی کردم رنگهایی که کار میکنم بهروز باشد و حتی اسمش را اختراع رنگ میگذارم، یعنی چیزهایی که برای سلیقه مصرفکنندهی امروزی قابل پسند فروش و استقبال باشد. اینطور نبوده که بگویم هرچه در گذاشته بوده الآن هم همان باشد،بلکه سعی کردم چیزی به آن گذشتهها اضافه شود.
بهتر است واژه فرش را برای هنرِ شما به کار ببریم یا قالی را؟
من اعتقاد دارم فرش با قالی فرق میکند؛ به موکت و به سنگ هم سنگفرش میگویند ولی قالی مشخصات خودش را دارد و قصهاش فرق دارد.
قالی چه قصهای دارد؟
قصهاش این است که قالیبافی هنر است ولی فرشبافی صنعت است. امروز دستگاههایی ساختهاند که درست مانند بافنده میتواند فرش ببافد که متأسفانه به نام فرش دستباف هم میفروشند، ولی آنچه در دنیا و در موزهها از قالیِ ما میشناسند قالی ایرانی است و آنچه در هنر قالی اتفاق میافتد یعنی هریک گل، هریک برگ، هر نقش و هر رنگ آن معنی دارد، مانند شعر ایرانی، مانند سینمای ایرانی. فرهنگ ایرانی در قالی مطرح است. درحالیکه کسی که فرش را میخرد اولازهمه به کاربرد آن اهمیت میدهد ولی بعضیها برای قالی اصطلاح «داشتی» را به کار میبرند چراکه یک قالیچهی هنری حرف برای گفتن دارد و آن را بهعنوان یک سرمایه میخرند که داشته باشند، ولی در مورد فرش هیچوقت این اتفاق نمیافتد. البته در دنیا، هم به فرش و هم به قالی carpet میگویند ولی به عقیده من یکی از مشخصات قالی این است که یونیک و شناسنامهدار است، معلوم است که از این نقشه چند تا بافتهشده است، آن را به چه نقاطی بردهاند و حتی چه استقبالهایی از آن شده است. دو ماه پیش یک قالی به سازمان ملل هدیه دادیم که همیشه روی دیوار آن سازمان باقی خواهد ماند ولی فرش را روی زمین پهن میکنند. البته قالی خیلی معانی دیگری دارد که برای فرش نمیتوان استفاده کرد. من با اینکه میگویند قالی، هنر صنعت است مخالفم چون یا باید بگوییم هنر و یا صنعت و اگر هنر باشد قالی است و اگر صنعت باشد به آن فرش گفته میشود و البته معتقدم که قالیهای تجاریِ ما هم باید بوی هنر بدهد.
این قالی که اشاره کردید، به کدام بخش سازمان ملل اهدا شد؟
سازمان جهانی مالکیت معنوی که نام اختصاری «WIPO» آن است و زیرمجموعه سازمان ملل در ژنو سوئیس است. این سازمان از ما درخواست کرد که یک قالی با لوگوی آن ببافیم که کل این مجموعه را معنا دهد، یعنی وقتی آن را به دیوار میزنند در این معنی بگنجد. ما این قالی را کار کردیم و روی دیوار این سازمان نصب شد و برای اولین بار بعد از ۶۴ سال در آنجا سرود ملی ایران را نواختند، اما در ایران بهجز دوستانم حتی یک نفر از مسئولان شهری و استانی روی شانهام نزد که بگوید آفرین! درصورتیکه برای این کار پولی از کسی نگرفتم و چهار سال هم برای طراحی و بافت آن وقت گذاشتم. متأسفانه ما مردهپرست هستیم یعنی وقتی یک هنرمند میمیرد بعد از مرگش معرفی میشود و تازه میگوییم او که بود و چه کرد و چه اندیشههایی داشت و چه رسالت هنری از خود به یادگار گذاشت. این بدیِ ما است البته قبلاً اینطور نبود. متأسفانه امروز حتی یک شخصیت شایسته و دلسوز نداریم که در رأس قالی ایران قرارگرفته باشد و بتواند امور آن را مدیریت کند.
این قالی چه رنگ و مفهوم و رنگهایی داشت؟
این قالی بهصورت تابلویی در اندازه یک در یک ونیم متر و دستباف اجراشده است. از قاب حاشیهای در سبک مکتب اصفهان طراحی و رنگآمیزی شده و در مدال و ترنج دایرهوارِ آن آرم و لوگوی سازمان وایپو گنجانیده شده است. اطراف آن را خطوط پنجگانهای بهصورت دایرههای درهم احاطه کرده که به مفهوم پنج قاره جهان تعبیر شده و هرکدام میتواند با مرکز قالی که همانا سازمان وایپو است ارتباط مالکیت معنوی و اسنادی داشته باشد. گفتنی است که در اطراف ترنجِ آن از طرح خورشید گونهای است که به آگاهی بخشی جهانی تعبیر شده است و نیمکره پایینیِ تابلو از سوژههایی از قبیل گل و پرندگانی بهره برده شده است که میتواند در مفاهیم ادبی و هنری جهان اشتراکاتی داشته باشند.
از استاد رستم شیرازی بگویید.
او یکی از شاگردان بزرگ مرحوم استاد عیسی بهادری بودند. ابتکاراتی که مرحوم استاد رستم شیرازی در هنر مینیاتور ایرانی بهخصوص در قلمگیری مینیاتور به کار بردند در صدسال گذشته در ایران وجود نداشت. هنری که ایشان روی تابلوها انجام دادند به تأیید بسیاری از هیئتهای داوران تا زمان صفویه ازنظر قدرت طراحی و قلمگیری بیسابقه و بینظیر بود. اخلاق انسانی استاد رستم شیرازی نیز قابل وصف نیست. او هنرمندی سختگیر و جدی بود و هیچوقت بُخل و تنگنظری در آموزش نداشت.
برای احیای قالی ایرانی به فردی مانند مرحوم استاد بهادری احتیاج داریم یا قضیه زیربناییتر است؟
البته که زیربناییتر است؛ ما امروز کسی مانند مرحوم استاد عیسی بهادری نداریم. او آنقدر شایستگی داشت که در دارالفنون بزرگ شد و شاگرد مرحوم کمالالملک بود و سپس عهدهدار ریاست هنرستان هنرهای زیبای اصفهان شد که بعد هم از آموزشها و روش تدریس استاد بهادری اساتید بزرگی مانند آقایان مرحوم استاد رستم شیرازی، استاد محمود فرشچیان، مرحوم استاد عباسعلی پورصفا، استاد هوشنگ جزی زاده، مرحوم استاد معصوم زاده، استاد مهذب، استاد زرقومیها و بسیاری اساتید دیگر بیرون میآید؛ درواقع منظور من این است که باید به ریشهها پرداخت.
چه نیازهایی را لازمهی امروز قالی ایران میدانید؟
به این پرسش در چند نکته پاسخ میدهم:
اول. امروز در هیچکدام از دانشگاههای ما یک رشته تحصیلی بهعنوان «بازرگانی قالی ایران» وجود ندارد درحالیکه ضروری است، چراکه وقتی قالی تمام میشود علاوه بر پژوهشها و سلیقهیابیها و بازاریابی و بازار سازیهایی که در دنیا انجام میشود باید آدمهای بااستعدادی باشند که درسِ آن رشته را خوانده باشند یعنی رشته تحصیلی آنها بازرگانی قالی ایران باشد. سالهاست که من این حرف را میزنم ولی کسی توجهی نکرده است و متأسفانه گوش شنوایی نداشته و هنوز هم ندارد و به همین دلیل است که مثلاً نمایشگاه برگزار میکنند ولی هیچ نتیجهای ندارد و نمیتواند کارساز و کارآمد باشد و آینده قالی را حمایت کند.
دوم. تعطیلی هنرستانها از علتهای مهم رشد نکردن هنر در ایران بهخصوص در اصفهان بوده است. تا زمانی که هنرستان هنرهای زیبا در این مملکت احیا نشود هنرهای مختلف منسوخشده و به کارهای حاشیهای تبدیل میشود و تولید آثار فرهیخته را نمیبینیم که در آینده از موزههای دنیا سر دربیاورند.
سوم. ما به «نظاممهندسی تولید قالی دستباف» نیاز داریم و این موضوع باید پیشبینی شود، پروپوزال داشته باشد و روی آن گفتگو صورت بگیرد و از خبرگان و کارشناسان و هنرمندان درباره اینکه چه باید کرد تا قالی ایرانی حداقل بهجای اول خود بازگردد نظرخواهی کنند. مگر اینطور نیست که وقتی شما میخواهید یک پاساژ یا یک مجموعه و یا یک ساختمان بسازید آن طرح را به شهرداری میبرید تا مهندسان تأیید کنند؟ قالی هم باید چنین باشد یعنی امروز وقتی ما میخواهیم یک نقشه از یک طرح قالی را ببافیم باید کارشناسی شود که اگر این طرح یا نقش بافته شود موفق خواهد بود یا خیر. نام این فعالیت باید نظاممهندسی تولید قال دستباف باشد، اما متأسفانه کسانی در جایگاه مسئولیتهای مرتبط با قالی قرارگرفتهاند که درکی از قالی ندارند و درواقع آدمها سر جای خودشان نیستند.
چهارم. هیچکدام از سرفصلهای دانشگاههای ما در رشتههای هنری اولویت آموزشی ندارند؛ ضمن اینکه ما برای هیچکدام از انجمنهای هنریِ خود از ادبیات تا رشتههای هنرهای سنتی و صنایعدستی ارزشی قائل نیستیم و به مسائل پیشپاافتاده پرداختهشده و متأسفانه همهچیز به رابطه تبدیلشده است، درحالیکه باید شایستگیها را در نظر گرفت. قرار نیست که من چون در هنر نقاشی قالی کار میکنم رئیس انجمن باشم! یادم است برای این مسئولیت انتخاب شدم اما استعفا دادم چون کار من نیست! من حاضر نیستم قلم خود را بگذارم و بروم، اما حاضرم ذهنیت و اندیشههای خودم را مطرح کنم و بدانم که اجرایی میشود.
پنجم. سیستم قالی ایرانی از پایین به بالا است یعنی از بافنده شروع میشود و تا رنگرز، طراح و نقاش بالا میآید. امروز شما کدام مجمع را سراغ دارید که دستِ یک بافنده مرد یا زن را بلند کرده و بگوید این شخصِ بافنده، قالی را بافته است و او را تشویق کنند و هدیهای به او بدهند تا خواهر و برادر او هم به این هنر وارد شود؟! درحالیکه اگر شما تمام انبارهای کرک و ابریشم را داشته باشید ولی یک بافنده هنرمند و شایسته نداشته باشید تا قالی را ببافد به چه درد میخورد؟!
ششم. چند بار دانشجویان را به گردش علمی بردند؟ من اکثر وقتها که میخواهم کسی را راهنمایی کنم به آنها میگویم که به عالیقاپو و چهلستون بروند؛ عالیقاپو و رنگآمیزیهای موجود در آن یک مکتب و سبک است. یا چند بار دانشجویان و هنرجویان را به کاخ گلستان بردهاند؟ این مسئله به برگزاری گردش علمی از سوی دانشگاهها و با حضور هنرمندان بااستعداد و آگاه نیاز دارد تا نتیجه مطلوب داشته باشد.
هفتم. باید کتابها و مجلههای هنری مختلف جهان در اختیار هنرجویان قرار بگیرد و کتابهای ما نیز در دنیا دیده شود اما نه کتابی وارد میشود و نه کتابهای ما در مجامع دیگر ارائه میشود، درحالیکه در دنیا رسم است که هر کتاب هنری که در هر مجمع علمی چاپ میشود آن مجمع یک جلد کتاب را به مجامع هنری کشورهای دیگری میفرستند که باهم تبادل هنری یا علمی دارند. اما ما چقدر این تبادل را داریم؟! حتی کتاب که اینجا چاپ میکنیم اگر شخص مؤلف به کشور دیگری بفرستد آنجا میماند اما اگر نفرستد خیر. متأسفانه بسیاری از دانشگاههای ما حتی اشتراک مجلههای فرهیخته مثل قالی در انگلیس و گِره در ایتالیا را هم ندارند تا هنرجو مطالعه کند.
هشتم. ما باید «بانک اطلاعات نقشههای قالی دستباف» داشته باشیم، اما چون این بانک را نداریم امروز کشورهایی مانند هند و نپال و افغانستان و پاکستان و ترکیه از نقشههای ما استفاده میکنند و از ایران اسم هم نمیآورند درحالیکه مثلاً نقشه اصفهان ولی بافت چین است.
نهم. از دیگر مشکلات امروز قالی این است که قالی را بهصورت تُن آمار میدهند و میگویند اینقدر تن! حتی نمیگویند متر! درحالیکه امروز قالی بافته میشود که یک متر از آن ۲۰۰ میلیون تومان است و یا یک قالی بافته میشود که هر متر آن ۳ میلیون تومان است، اما این دو را رویهم جمع میکنند و بهصورت کیلویی و تُنی آمار ارائه کرده و میگویند امسال اینقدر کیلو قالی صادر کردیم! برای همین است که ما قبلاً سالیانه ۴۵۰ میلیون دلار فرش صادر میکردیم ولی حالا به زیر ۴۰ میلیون دلار رسیده است!
دهم. باید آدمهای شایستهای بر مسند اداره امور مرتبط با قالی ایرانی قرار بگیرند که کارآمد بوده و دانش کار را داشته باشند یا لااقل مدیریت کار را بدانند و بدانند چهکاری را بکنند و چهکاری را انجام ندهند. جالب این است که اگر هنرمندان را به حال خود بگذارند کارشان را میکنند ولی وقتی آنها دخالت میکنند کار از اساس تغییر میکند و اشتباه انجام میشود، مثل این است که شما به یک کودک معنی لغتی را اشتباه یاد بدهی و معنیِ اشتباه در ذهن او میماند ولی اگر چیزی به او نگویید خودش معنی لغت را جستجو کرده و پیدا میکند. امروز در دنیا یک رنگ آبی کمرنگ و آبی پررنگ برای مصرفکننده مهم است، ولی متأسفانه آنطور که بایدوشاید کاری نشده که ما بتوانیم قالیهای موزهای خود را در دنیا به نمایش بگذاریم و با موزههای دنیا تبادلنظر داشته باشیم. انگلیسیها میگویند مردم ایران کسانی هستند که روی قالی راه میروند و شعر میگویند اما آیا الآن این اتفاق افتاده یا میافتد؟ خیر باعث تأسف است و من هرچه بگویم حرفهای نا شدهای است که به آنها نیاز داریم.
یازدهم. ما دانشجویانمان، رنگرزهایمان، بافندهها و صادرکنندههایمان را تشویق نکردیم، اما کشورهایی مثل ترکیه قبل از اینکه صادرکنندهای قالی خود را صادر کند امتیاز تشویقی به او میدهند و سپس قالی را صادر میکنند. قالی در کشور ما بهاندازه یک زمین فوتبال ارزش ندارد درحالیکه میتواند آبرو و حیثیت ما، معرف هنر و شخصیت ما باشد. ما امروز میتوانیم با هنرمان در دنیا فرهنگسازی کنیم و یکی از بهترین راههای فرهنگسازی، قالی ایرانی است. من امروز باافتخار میگویم یک قالی من در ژنو روی دیوار سازمان ملل است اما چنین مواردی باید دهها و صدها بار اتفاق بیفتد؛ بنابراین تشویق بسیار مهم است همانطور که اگر بهموقع یک کودک را تشویق کنیم برای همیشه در ذهن او یادگار میماند.
از تفاوت بین قالی اصفهان و تبریز بگویید. چرا قالی تبریز بیشتر در دنیا شناختهشده است؟
در ایران دو مکتب قالی به نامهای مکتب هرات و مکتب اصفهان وجود دارد و البته بین آنها مکتب قزوین هم دیده میشود که خیلی پررنگ نیست. اصفهان همیشه روی مکتب خود متعصب بوده و سعی کرده کلاس اصفهانِ خود را حفظ کند، ولی تبریز اینطور نیست و خود را درگیر سلیقههای دنیا و رشد کاذب کرده است. حدود ۱۵ سال قبل با معاون وقت استاندار آذربایجان شرقی گفتگویی داشتم، او میگفت ۱۹ و نیم درصد قالی ایرانی را زنان و مردان تبریز میبافند که کارشان قالیبافی است اما در اصفهان فقط خانمها و آنهم در حاشیه زندگیشان قالی میبافند یعنی بافندههای قالی در اصفهان خیلی محدود هستند و قابلمقایسه با تبریز نیست و متأسفانه در کارشان هم تشویق هم نمیشوند. وسعت بافت در تبریز زیاد است اما به مکتب هرات خیلی مقید نبودهاند و نه راه خود، بلکه راه سلیقهها را رفتند. به هر جای دنیا هم که میروید اکثر افرادی که خریدوفروش فرش را برای تبریزیها انجام میدهند ترک هستند و تعصب ترکی آنها باعث شده که بیشتر قالی تبریز را تشویق کنند و بفروشند. موضوع دیگر داشتن اطلاعات بهروز در زمینه فرش و قالی است و به این موضوع توجهی نمیشود که تولیدکنندگان اصفهانی در اتحادیه یا در دانشگاهها کلاسهایی در این زمینه برگزار کنند و اینکه یک قالی را با چه نقش و رنگ و مرتبط با کدام سلیقه و رنگبندی ببافند را آموزش دهند.
یک کار دیگر هم که تبریزیها انجام دادهاند و صحیح نیست و نمیتوان به آن قالیبافی گفت پرتره بافی و تابلو بافیها بوده است، یعنی کاری را که یک پوستر میتواند انجام دهد آنها روی قالی انجام میدهند! ضمن اینکه کمتر قالی تبریز را میبینید که با ادبیات ایرانی توأم باشد درحالیکه امروز اگر کسی یک قالی ببافد و معنای علمی و معنوی و کیفیت ادبی در آن وجود نداشته نباشد دنیا به آن نگاه نمیکند. متأسفانه رابطه ادبی از قالیِ ما دور شده درصورتیکه یکی از بخشهای قالی ایرانی ادبیاتِ آن است همانطور که یکی از سبکهای قالی ایرانی قالیهای کتیبهدار، قالیهای سجادهای یا محرابی بوده است و امروز از آنها فاصله گرفتیم چون ما بانک اطلاعات قالی ایرانی نداشتیم و امروز حتی استادان این رشته هم نمیدانند که مثلاً ما چند نوع بته یا چند نوع لچک ترنج داریم؟! یا حد رنگ چقدر است؟ متأسفانه معنی رنگ به تولیدکننده منتقل نشده و فقط از سلیقهیابی حرف میزنند درحالیکه حتی دو خواهر برای خریدن دو روسری در یک مغازه، سلیقههای متفاوتی دارند! ما باید از تمام پتانسیل نقشههای هنر قالیبافی خود استفاده کنیم تا در دنیا جایگاهی پیدا کنیم و بتوانیم سلیقههای همه مردم دنیا را اشباع کنیم، اما فعلاً این اتفاق نیفتاده است و به عقیده من یا دیر شده یا دارد دیر میشود. استادانِ ما یکی بعد از دیگری میمیرند و نظیری هم نداشتهاند که بهجای آنها بنشیند و ما فقط حسرت میخوریم و برایشان تاج گل میفرستیم! درحالیکه تاج گل آن است که مکتب این هنرمند را استفاده کنیم و از کارهای او حرف بزنیم. ما باید دنیایی که در هنر تعریف میکنیم را بهتر به آینده تحویل دهیم. اما امروز بسیاری از هنرمندانِ ما در حاشیه زندگی خود شغل دیگری دارند درصورتیکه نباید اینطور باشد و کاملاً در خدمت هنر باشند، اما متأسفانه این اتفاق نیفتاده است و همین مسئله هنرمند را از رسالت هنریش دور میکند.
رشته شما را باید نقاشی قالی بخوانیم؟
بله نقاشی قالی زبان خود را دارد و یک نقاش قالی باید مینیاتور بداند، طراحی و رنگآمیزی قالی را بداند، آبستره، رنگ و روغن و آبرنگ بداند تا در کار خودش موفق باشد. من در تمام این ۶۰ سال که کار میکنم نقاشی فرش انجام دادم، هیچ کاری بهغیراز نقاشی فرش انجام ندادم و همهاش قلم و رنگ بوده و استعدادم بیشتر در رنگ شکوفا شده است، اگرچه طراحی هم میدانم ولی طراحیِ من نسبت به استادان بزرگی که بودند و هستند خیلی والا نیست. در رنگ هم ادعایی ندارم ولی بنا به نظر کسانی که شایستگی دارند و میتوانند قضاوت کنند در رنگ حرفهای تازهای برای گفتن دارم و همیشه سعی میکنم در رنگ اتفاقهای خوبی بیفتد. هر رنگی که در بازار وجود دارد رنگ فرش نیست ولی قالی ایرانی آنقدر تنوع رنگ دارد که ما میتوانیم از آن رنگها هم استفاده کنیم، اما نمیخواهیم خودمان را هم دربست در خدمت سلیقههای مصرفکننده قرار دهیم و از همه پتانسیلهای رنگبندی ایرانی هم استفاده میکنیم تا بتوانیم در بازرگانی قالی حرف اول را بزنیم و حتی قالیهای تجاریهای ما هم بوی هنر بدهد؛ البته متأسفانه تاکنون این اتفاق نیفتاده است و یکی از علتهایی که ما از سلیقههای دنیا عقب ماندیم این است که یک خط دور خودمان کشیدهایم و گفتیم همین است که هست، درصورتیکه باید سلیقههای مردم دنیا را نیز در نظر بگیریم.
در آموزش بخل ندارید؟
من ادعایی ندارم اما کسی نبوده که سؤالی از من بپرسد و من در حدی که میدانستم به او جواب ندهم، ولی بچههای خودم به دلیل آموزش سینهبهسینهای که وجود داشت دقیقهبهدقیقه دیدهاند که من چهکار میکنم بنابراین کارهایی میدانند که امیدوارم بعد از خودم بتوانند و البته شایستگی هم دارند که نام نیکویی از خودشان بهجا بگذارند.
چند فرزند دارید؟
سه پسر و یک دختر دارم؛ «مسعود» پسر بزرگم در رشته قالی در دانشگاه هنر تدریس میکند و امروز در نظارت فنی کارگاه خودمان فعالیت دارد، دخترم «مینا» لیسانس حقوق است و در کارگاهمان فعالیت دارد و پسر دیگرم «احسان» از دانشگاه هنر نجفآباد فارغالتحصیل شده و در کارگاه خودمان به نقشههای بافندگان نظارت دارد و پسر کوچکم «امیر» دکترای باستانشناسی است و در بیزینس و فروش دستبافتهها فعالیت میکند هیچکدام در کار بقیه دخالت نمیکنیم.
از نقش و تأثیرگذاری همسرتان بگویید.
شادمانه همسرم خانم «مریم هاشمیان» از همه بیشتر در زندگی ما نقش داشته است و توانسته همه ما را تحمل و تشویق کند چون همه کار و زندگی ما هنر است و عاشقانه و مهربانانه باهم زندگی و کار میکنیم. همسرم بافنده قالی است و سالها قبل بهعنوان بافنده سال انتخاب شد. او از کودکی کار قالیبافی را انجام میداد ولی من تا بعد از ازدواج نمیدانستم. ما سال ۵۸ ازدواج کردیم و حتی بافتههای او را هم فروختیم و سرمایهای برای ادامه زندگی هنری ما بود.
درنهایت اینکه چه تعریفی از هنرمند دارید؟
هنرمند کسی است که نگاه او به اطرافش آگاهانهتر از دیگران است، برای همه صفتهای آدمها ارزش قائل است و فکر نمیکند که فقط او به دلیل هنرش از سایرین برتر است و بهتر از او نمیتواند باشد؛ البته من حرفه خودم را در سه بخش تمرین، تقلید و ابداع تقسیم میکنم. ضمن اینکه هنرمند باید صفات نیکو هم داشته باشد بهخصوص اینکه یک هنرمند باید از بدخلقی دوری کند و تنگنظر نباشد، همانطور که فردوسی فرموده است «همی نیکویی مانَد و مردمی، جوانمردی و خوبی و خرمی». آدمی که راست میگوید باید بداند که اول به خودش راست گفته و بعد به دیگران و کسی که دروغ میگوید اول به خود و بعد به دیگران دروغ گفته است؛ همچنین باید این نکته توجه داشت که «در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی». خودمان را ارزان نفروشیم و بدانیم که حتماً بهتر از ما هستند و خواهند بود و دنیا رو به پیشرفت است و دنیایی که ما تحویل میگیریم را باید بهتر تحویل دهیم یعنی حتی فرزندان ما باید از ما بهتر باشند؛ ضمن اینکه هنرمند باید بهخوبی از فرصتهای خود استفاده کند تا بتواند تأثیرات هنری خود را در رسالت هنرمندانه به خود و جامعه، به یادگار بگذارد.
دیدگاه ها