گزارش

حرفه «قالی‌بافی» با فراز و نشیب‌های بسیاری همراه است

زنان محله گرجی‌سفلی سال‌هاست پای دار قالی شعر می‌خوانند و نان درمی‌آورند: «دوباره دار قالی دار قالی/ دوباره زرد شد گلزار قالی‌// بریدم دستم و شاید بخندد/ گل سرخی سر دیوار قالی»!

هنر قالی‌بافی ازجمله هنر‌های منحصربه‌فرد ایران‌زمین است. هنری که در طول قرن‌ها با فرازونشیب‌های فراوان همراه بوده، اما هرگز از زیبایی و شکوه و عظمت آن چیزی کاسته نشده است. شاهد حاضر، تقاضای بازار‌های غرب و شرق برای به‌دست‌آوردن این سوغات اصیل ایرانی است. امروز قیمت گزاف تمام شده فرش دست‌باف و نبود بازار فروش از یک طرف و ارزانی، سبکی و تنوع فرش ماشینی از سوی دیگر، دست‌به‌دست هم داده است تا در گذر زمان یک‌به‌یک درب کارگاه‌های قالی‌بافی تخته و به فراموشی سپرده شود.

به همین دلیل بود که خبر روشن‌بودن چراغ یک کارگاه قالی‌بافی در دل روستای گرجی سفلی، آن هم به همت چندتن از بانوان این روستا، خبری مسرت‌بخش و امیدوارکننده بود. مسرت‌بخش از آن بابت که هنوز این هنر در دل روستا‌های ما نفس می‌کشد و می‌توان به بودن و رونقش امید داشت.

هنرمندی روستازادگان

مقصد از مسیر جاده سیمان می‌گذرد؛ جاده‌ای شلوغ و پررفت‌وآمد. بعد از پل نوغان، سرسبزی درختان فراوان به چشم می‌آید، اما از جایی، برهوت‌شدن بولوار، گله‌های گوسفند و بز کنار جاده و... نشان از خارج‌شدن از محدوده شهری دارد. نشانی سرراست است؛ رسالت‌شمالی۱۳۰؛ کوچه شهید غلامی۱۳. کوچه پر از رفت‌وآمد آدم‌هایی است که با دیدن غریبه، نگاهشان سنگینی می‌کند. حلبی کوچک آویزان از سردر پلاک ۶۰ که روی آن نوشته شده است «کارگاه قالی‌بافی» نشان از رسیدنمان به مقصد دارد. درب کوچک طوسی‌رنگ نیمه‌باز است و پرده آبی گل‌دار پشت در با وزش نسیم موج می‌خورد و بالا و پایین می‌رود.

در ورود به کارگاه اولین چیزی که به چشم می‌آید، دنیایی از رنگ‌های شاد نشسته بر دار‌های قالی است. ۴ دار در فضای حدود چهل‌متری کارگاه قد علم کرده‌اند و قالی‌های نصف‌ونیمه ابریشمی زیبایی و جلوه خاصی به آنجا بخشیده است. جمیله رنجبر، بانی راه‌اندازی این کارگاه، زنی ۴۳ساله است؛ کسی که بعد از سال‌ها بافتن قالی و گلیم، تصمیم می‌گیرد کارگاه کوچکی راه بیندازد. کارگاهی که در مدت کوتاهی با حضور ۱۰ نفر از بانوان هنرمند محله رونق می‌گیرد.

جمیله متولد اسپیدان، یکی از روستا‌های دورافتاده بجنورد است. روستایی که بیشتر زنان و دختران آن با هنر قالی‌بافی آشنا هستند. او هم هنوز یکی‌دو کلاس درس نخوانده، پای دار قالی می‌نشیند تا جای دیکته و حساب، هنر بافندگی فرش را مشق کند. از جمیله‌خانم درباره اولین روزی که تار و پود قالی را زیرورو کرد و پای دار قالی نشست، می‌پرسم. می‌گوید: قدیم‌ها قالی‌بافی در روستا‌ها رسم بود و رونق بیشتری داشت، اما کسی مثل شهری‌ها به چشم هنر به آن نگاه نمی‌کرد. بیشتر صرفه اقتصادی آن بود که برای خانواده‌ها اهمیت داشت. معمولا هم بچه‌ها را از همان کودکی پای این کار می‌نشاندند تا بهتر یاد بگیرند و در ذهنشان بماند.

عبدالرضا، بابای جمیله، اولین استاد او در قالی‌بافی بود که زیروروکردن تار و پود و بافت اولیه را یادش داد. بودن در گروه هم‌سن‌وسال‌ها و رقابت برای یادگیری، از دخترک خردسال دیروز استادی زبر و زرنگ ساخت تا در عرض یک‌سال چند قالی ببافد و تحویل کارفرما دهد.

او که در هجرت خانواده از روستا به کاشان، تجربه بافت قالی‌های این شهر را کسب کرده بود، بعد ازدواج ۳ سال در کنار همسرش بافت قالی کاشان را ادامه می‌دهد تا دست تقدیر آن‌ها را به روستای گرجی سفلی می‌کشاند و این زن و شوهر منشأ خیری برای زنان روستا می‌شوند.

خودش تعریف می‌کند: بعد استقرار در اینجا، ۲ سال در شرکت فرش آستان قدس رضوی کار کردم. آنجا از طریق یکی از همکاران پیشنهاد راه‌اندازی کارگاهی به من داده شد. این شد که این خانه دوطبقه را اجاره کردیم؛ طبقه اول برای راه‌اندازی کارگاه و طبقه دوم برای نشستن خودمان. بلافاصله هم دار‌های قالی و نخ تهیه شد. چند اعلامیه کافی بود که خیلی زود نیرو‌ها جذب شوند و کار شروع شود.

سرپنجه‌های خونین هنر

دسته‌های نخ با رنگ‌های شاد آویزان از دار‌های قالی در میان دنگ‌دنگ چنگک‌هایی که با ضرب روی تار و پود قالی نصف‌ونیمه ابریشمی فرود می‌آید، حس خوب جریان زندگی در این کارگاه کوچک را در ذهن تداعی می‌کند. زمزمه گاه‌وبی‌گاه شعر‌های محلی این حس‌وحال را دوچندان می‌کند: «دوباره دار قالی دار قالی/ دوباره زرد شد گلزار قالی‌// بریدم دستم و شاید بخندد/ گل سرخی سر دیوار قالی» این‌ها را فاطمه‌خانم در‌حالی‌که پود‌ها را تند و سریع از میان تار‌ها رد کرده و با ضرب چنگک آن را محکم می‌کند، زیر لب زمزمه می‌کند و می‌گوید: قالی‌باف‌های حرفه‌ای و سنتی از بچگی پای این کار نشسته‌اند و بلد کار شده‌اند. دست‌ها بریده و کتک‌ها خورده‌اند تا بتوانند کاری بی‌نقص و ظریف تحویل استادکار دهند.

او از دستان کوچکی می‌گوید که توان زیروروکردن تار و پود و دردست‌گرفتن چنگک را نداشتند و بار‌ها ضرب چنگک روی انگشتانشان، گوشه قالی نیمه‌باف را خونین کرده است. عواقب خراب‌کردن کار و شماتت استادکار یک سوی ماجرا و درد و ضرب و زخم چنگ یک سو؛ بماند که در خانه هم برای ازکارافتادن چندروزه سرزنش می‌شدند: این روال برای همه تازه‌کار‌ها بود. برای همین عادت داشتیم و خیلی زود به سر کار برمی‌گشتیم، اما این‌بار با حواسی جمع‌تر و دقتی بیشتر.
شاید برای همین است که بهترین قالی‌باف‌ها از میان زنان و دخترکانی هستند که این هنر را در روستا و از خردسالی آموزش دیده‌اند.

راز اعداد

انگشتان را بین تار‌های قالی نیمه‌بافته‌شده قلاب کرده و با یک «یا علی» خودش را روی تختگاهی و پشت دار قالی می‌کشاند. وقتی روی تشکچه مخملی می‌نشیند و شروع به بافت می‌کند، کنارش می‌نشینم تا از نزدیک شاهد گوشه‌ای از شکل‌گرفتن یکی از هنر‌های زیبای دنیا باشم. تار‌های ابریشمی شیری‌رنگ عمودی، همه دار قالی را، چون پارچه‌ای کرم‌رنگ پوشانده است و نخ‌های پود از بالای دار با رنگ‌های سبز و سرخ و آبی، رنگ‌به‌رنگ کنار هم نشسته‌اند. در عرض قالی درست روبه‌روی چشمان هنرمند قالی‌باف، کاغذ‌هایی پر از رنگ و طرح به خط شده‌اند. با کمی دقت در نقشه‌ها، اعدادی می‌بینی که با خودکار آبی‌رنگ نوشته شده است.

فاطمه‌خانم همان‌طور که سریع نخ‌ها را زیرورو و با چنگک آن را محکم می‌کند، درباره آن کاغذ‌های رنگی و پرنقش و اعداد آن می‌گوید: این نقشه قالی و اعداد هم هرکدام نشانه است؛ نشان از اینکه کدام گل چه طرح و رنگ و نقشه‌ای داشته باشد.

این بانوی هنرمند که از هفت‌سالگی پای دار قالی بوده است، درباره هنر نقشه‌خوانی می‌گوید: نقشه‌خوانی قالی کار هرکسی نیست. بیشتر استاد‌ها برای تازه‌کار‌ها نقشه‌خوانی می‌کنند تا جایی از کار اشتباه نشود.

مزد اندک در ازای کار پرارزش

آفتاب رو به غروب است و کم‌کم کارگاه خلوت می‌شود. یکی از بانوان این جمع که نمی‌خواهد نامی از او برده شود، می‌گوید: همه از هنر قالی‌بافی و ارزش قالی دستی ایرانی می‌گویند، اما ما بیشتر از ارزش هنری، به پول آن فکر می‌کنیم. از سر ناچاری و استیصال در هفته نزدیک ۵۰ ساعت پای دار قالی می‌نشینیم تا آخر ماه یک میلیون تومان دستمان را بگیرد. زن که چهره‌اش خیلی بیشتر از سن شناسنامه‌ای‌اش نشان می‌دهد و آثار درد و رنج روزگار بر چهره‌اش نمایان است، درحالی‌که دستان پینه‌بسته‌اش را مقابلم می‌گیرد، ادامه می‌دهد: ببینید، این دست‌های زن چهل‌ساله است؟! کاش یکی بیاید و قدر و قیمت این هنر را بداند و مزدی درخور این هنر را به ما بدهد.

شرکت‌های تعاونی و کارگاه‌های قالی‌بافی که روزگاری نه‌چندان دور از طرف دهیاری‌ها و کمیته‌امداد در برخی نقاط محروم برای افراد زیرپوشش و روستاییان برپا می‌شد، این مزیت را داشت که قالی‌بافان از حاصل دسترنج و هنرشان، خود استفاده می‌کردند.

هنر بی‌وارث

سخت‌ترین قالی‌ای که فاطمه‌خانم در طول بیش از ۳۰ سال کارش بافته، نخستین قالی‌ای بوده که به اتفاق همسرش دست گرفته است. استرس تجربه اولین کار مستقل و نابلدی شوهر در قالی‌بافی، سبب سختی مضاعف کار بافت آن قالی شد، اما سرانجام آن‌دو توانستند بعد از چندماه قالی تمام‌شده را از دار پایین بکشند و به قیمت خوبی بفروشند. شیرین‌ترین کار هم به قالی‌ای برمی‌گردد که پارسال برای خرید جهیزیه دخترش دست گرفتند و شروع کردند به بافتن. فاطمه‌خانم با فروش آن قالی توانست کسری جهیزیه دخترش را تهیه و او را راهی خانه شوهر کند.

این بانوی هنرمند کارش را دوست دارد و نوعی تفریح و سرگرمی می‌داند، اما نتوانسته است این میراث گران‌بها و تجربیات سی‌ساله‌اش از این هنر را در اختیار فرزندانش قرار دهد: بچه‌ها علاقه‌ای به این کار ندارند. درحقیقت درد و رنج و مریضی‌های من و امثال من گویی آینه عبرتی شده است برای فرزندانمان که حتی از شنیدن اسم قالی‌بافی هم فراری هستند، چه برسد به اینکه پشت دار قالی بنشینند و بخواهند به‌عنوان هنر یا شغل به آن نگاه کنند.

اگر این مطلب را می‌پسندید از طریق لینک‌های زیر در شبکه‌های اجتماعی به سایر علاقه مندان همرسانی کنید!

دیدگاه ها

  • هنوز دیدگاهی ثبت نشده است!

نظرات شما:

  • نظرات حاوی هرگونه توهین و یا نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات به غیر از زبان فارسی و یا غیر‌مرتبط با مطلب، منتشر نمی‌شود.