موزه ها و گالری ها

قلم و قدم؛ از سفرها و زندگی زیر چادرها تا نوشتن

دلنوشته ای از دکتر صباحی به بهانه نمایشگاه گلیم های قفقاز

آنچه در ادامه خواهید خواند دلنوشته ای از دکتر صباحی به بهانه نمایشگاه گلیم های قفقاز است که ایشان به درخواست سایت اطلاع رسانی فرش ایران (کارپتور) تهیه و ارسال نموده است. با هم بخوانیم...

کودکی بسان کتابی ست که تاریخچه‌ی پیش رویت را سال به سال بر ورق‌های کاغذِ زندگی مشق می‌کند و تو، بی آن که به صرافت افتاده باشی، از این سر مشق قورت قورت می‌نوشیدی تا شاید کنجکاوی‌های کودکی‌ا‌ت را سیراب کنی، غافل از اینکه پلک بر هم زدی و موی سپید بر شقیقه نشاندی و اکنون کُنج افکارت در سکوت تاب می‌خوری. پس بار دیگر کتاب کودکی را در دست می‌گیری و ناخن به میان کاغذ فرو می‌بری تا به شاخ نباتی از داستان‌هایی که پیکره‌ی امروز تو را اینگونه تراشیدند گوش بسپاری.

مادر بزرگ من خوش رایحه‌ترین خاطره‌ای است که در دیباچه‌ی این کتاب جای گرفته: هنوز هم صدای قل‌قل سماور و تشهد نماز صبح‌اش را روی جاجیم ابریشمی شاهسون خوب به یاد دارم؛ سجاده‌اش را که تا می‌کرد نوه‌هایش با خمیازه‌‌های صبح‌گاهی روی لچک‌ ترنچ های قالی کاشان کم کم جان می‌گرفتند و زُلیخا ننه قاشق در استکان می چرخاند و چای شیرین می‌کرد و سیر و سلوکِ هستی یادمان می‌داد و کوله بر شانه‌هایمان می‌انداخت و ما را روانه‌ی درس و مدرسه می‌کرد.

و اینک به هر نقشی از قالی که چشم می‌دوزم، گذشته در خاطرم مرور می‌شود. با نوازش پرزهای یک قالی، موسیقی تار و پود را به عبور پر هیاهوی کاروان‌های عشایر گره می‌زنم و دارها، گلیم‌ها و قالی‌های لوله شده که با آهنگی منظم بر پهلوی قاطرها تاب می‌خورند را به آرامی لابلای برگ‌های این کتاب مرور می‌کنم

هرچند سال‌های سال است از مرزهای این خاطرات در وطن فاصله گرفته‌ام و فرسخ‌‌ها از آب و خاک اجدادی دور شده‌ام، اما هرگز رنگ و بوی این دوران را فراموش نکرده‌ام: بند بند این زند‌گی همیشه وصل به همان روز‌هایی است که در دشت مغان به کوچ ایل چشم می‌دوختم و در سایه‌ی لطیف سیاه چادر عشایر با طرح‌ها، رنگ‌ها و نقش‌ها خو می‌گرفتم و آن‌ها را در گوشه‌ی ذهنم انبار می‌کردم.

و اینک به هر نقشی از قالی که چشم می‌دوزم، گذشته در خاطرم مرور می‌شود. با نوازش پرزهای یک قالی، موسیقی تار و پود را به عبور پر هیاهوی کاروان‌های عشایر گره می‌زنم و دارها، گلیم‌ها و قالی‌های لوله شده که با آهنگی منظم بر پهلوی قاطرها تاب می‌خورند را به آرامی لابلای برگ‌های این کتاب مرور می‌کنم.

بـرای نزدیک شـدن و درک رج‌های قالی، باید خورجینی از تجربه انباشه باشی تا بتوانی با چشـمی دیگـر خوب مشاهده کنی و بـا گوشـی دیگـر رسا بشنوی؛ بـاید با زبـان پرزها و گره‌ها با آنـان گفتگو کنی و ماننـد آن‌ها درهم تابیده شوی تا در صعود  به سردار به ریشه‌ها‌یت برسی و برای همیشه نقشی نامیرا را به هنر میراث بداری. در مسیر این آموزشکده‌ی خوش نقش و پر رمز و راز، شهرها و روستاها هر کدام قسمی از زندگینامه‌ی مرا از مرز ذهنیت به کمال عینیت رسانیده‌اند: از سیستان و بلوچستان‌ با نقش‌های هندسی، اصفهان و نائیین با نقوش منحنی، عشایر و گبه‌های فارس، تبریز و بازار طرح‌ها، اردبیل و گهواره‌ای از نگاره‌ها، همدانِ و بیجار سرخ رنگ، ترکمن صحرای سرشار از نبوغ، شاهسون‌ها و نقش‌های رنگ‌رنگ، کردها و کوهستان‌های مغرور، قشقایی‌ها و هجومی از تصویر بودن‌ها، بلوچ‌ها، بختیاری‌ها و تاریخ آمیخته با ارامنه، تا بلندای کوه‌های قره‌داغ و آناتولی و سواحل اقیانوس آتلانیک و مراکش با مردانی نیلی پوش از جنس ساسانی .

 قالی برای من واژهای است پُر معناست که تنها از جسمی بی جان حکایت نمیکند؛ این دُردانه کلام نخستین درسی است که در مسیر زندگی آموختهام؛ چه بر بلندیهای قره داغ بوده باشم، چه در فلات آناتولی، چه در ارتفاعات قرقیزستان چه در یکی از بازارهای مشرق زمین. بازار پیش از اینکه سرای تجارت باشد به محل کسب علم میماند؛ بازار دانشگاه زندگی است؛ جایی که میآموزی چگونه میشود هنر باستان را  مشق کرد؛ بازار مکان ملاقات انسانهای شگفت انگیزی است که بیشتر فیلسوفمآب هستند تا بازرگان.

مجموع تلاش‌های این سال‌ها «قدم» گذاردن در دشت تجربه و کسب علم در کنار مردمانی از جنس هنر، مشاهده‌ی موزه‌ها و گوش سپردن به سخنرانی‌های محققین صاحب سبک، پله‌های ترقی را آرام آرام برایم فراهم کردند تا شاید توانسته باشم با «قلم» در این مسیر پر تار و پود و خوش رنگ و نگار، خدمتی در پاسداشت و اشاعه‌ی هنر قالی و نقش‌هایش کرده باشم و خود و خوانندگان و بازدیدکنندگان را اندکی خرسند و مطلع کرده باشم. تنها آرزویم این است که «قدم‌ها» در این مسیر ادامه داشته باشند و جوانان فکور با شوق و اشتیاق راه را همچنان هموار نگه داشته و نقش‌ و هنر قالی و بافته‌ها را به فراموشی نسپارند. امیدوارم تنها نوه‌ام «آتش» که از همان خردسالی همانند من عشق و علاقه‌ي فراوانی به این هنر داشت، بتواند در آینده ره‌آورد این تلاش‌ها را پر بارترتر کند.

سید طاهر صباحی

۲۰ نوامبر۲۰۲۱ میلادی مصادف با ۲۹ آبان ۱۴۰۰ خورشیدی

گالری صباحی، تورین

اگر این مطلب را می‌پسندید از طریق لینک‌های زیر در شبکه‌های اجتماعی به سایر علاقه مندان همرسانی کنید!

دیدگاه ها

  • هنوز دیدگاهی ثبت نشده است!

نظرات شما:

  • نظرات حاوی هرگونه توهین و یا نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات به غیر از زبان فارسی و یا غیر‌مرتبط با مطلب، منتشر نمی‌شود.